سلام،خواهش میکنم زود جواب بدید من خیلی اذیتم.
من یک ساله نامزد بودم کلا فقط دو ماه دوست بودیم من ۲۰ سالمه و شوهرم ۲۶،‌ چهار ماهه که عقدیم من اصلا آمادگی ازدواج و نداشتم و حس میکنم هنوز پختگی لازم برای ازدواج رو پیدا نکردم، جوری که همسرم گاهی به شوخی میگه رفتارات مث یه دختر بچه ی ۹ ساله اس و گاهی از دست این رفتارام عصبی میشه، هر دو عصبی هستیم من خیلی زود از کوره در میرم و اگه بحثی بشه هیچوقت کوتاه نمیام،‌همسرم برای اینکه به من برسه خیلی سختی کشید خیلی غرورش رو شکست. چون خانواده ی من مخالف ازدواج من بودن و من بدترین دوران نامزدی رو داشتم پر از ناراحتی و استرس و.. که هر مرد دیگه ای بود با وجود اون طرد شدنا و حرفایی که از طرف خانوادم و منی ک خودم زیر فشار خانوادم بودم خورد کم میورد و میرفت، با وجود اینکه بارها خواستم بهم بزنه ولی این کار و نکرد و خدارو ممنونم که همچین مرد عاشقی دارم .. به خاطر اون دوران نامزدی ای که ما داشتیم گاهی که عصبی میشه اون روزا رو یاداوری میکنه که خیلی من و عصبی میکنه ولی شاید ۵٪ مواقع..شرایطی ک توی نامزدی داشتم از منی ک یه دختر اروم بودم یه دختر پرخاشگر نسبت به همه مخصوصا مادرم و همسرم ساخته..مادرم روم حساسه و هنوز من و بچه میبینه و هنوز با شوهرم گاهی رفتارای طعنه امیز و بدی داره..که من و خیلی عصبی میکنه از دست این رفتارم خیلی ناراحتم و میخوام تموم کنم این رفتارو ، میخوام به چشم اطرافیانم و شوهرم یه دختر عاقل و بالغ به نظر بیام،کابوسمه ک همسرم خسته بشه و من و رها کنه😔من هر کاری براش کردم حتی توی دوران عقد به خاطر نیازی که داشت و جبران اون ناراحتی های دوران نامزدی دخترانگیم و از دست دادم ، ولی من سر هر چیز و ناچیزی بهش میپرم. بعضی چیزایی که اذیتم میکنن اینه که همیشه میگه خسته اس و خوابش میاد الان یک ساله همش میگه من فشار رومه و خیلی درد سسته جوری که حتی اگر ناراحت باشه دیگه واسم عادی شده، در عوض من همیشه سعی میکنم شاد باشم (جدا از پرخاشگریهام) یعنی حتی اگر بهش بپرم بعدش از دلش در میارم، ولی حس میکنم اون اینارو نمیبینه میگه تو همیشه حالت بده، حرفای خودم و به خودم پس میده. امروز حتی من و زد، وقتی بهش میگم دیگه دوست ندارم یا ازت ناراحتم به شوخی میگه چه بهتر،‌ولی من دلگیر میشم، وقتی حقوق میگیره حقوقشو تو دوروز خرج میکنه ولی حاضر نیست بده به من حتی کارت وام ازدواج و حاضر نیست بده بهم و این من و اذیت میکنه،بهم نفقه میده و هر چی هم بخوام میخره برام، ولی گاهی رفتارایی میکنه ک حس میکنم بهم اعتماد نداره، امروز بهش گفتم ازتون بدم میاد، چون حالم بد بود بردم بیرون ولی بهش گفتم بیا کارت وام و بده من که ازش خرج نکنی، گفت نه نمیدم،نمیشع،نمیدونم به شوخی گغت یا واقعی،ولی من ناراحت شدم و بچه گانه قهر کردم و گفتم ازتون بدم میاد اونم عصبی شد، بهم گفت زندگی باهات مزه زهرمار میده و کلی حرف دیگه زد وحتی من و زد، ولی روی بازوم و ‌. تا حالا حتی همینقدر هم من و نزده بود، ولی بعدش کلییی به سمتم اومد بغلم کرد بهم گفت چرا عصبیم میکنی؟ ولی من باهاش حرف نزدم و سمتش نرفتم،الانم فکر کنم قهریم، میخوام خودم و عوض کنم چون میدونم همسرم چقد دوسم داره و به قول خودش وقتی میخندم دنییا واسش بهشته و واسه این بهشت هرکاری میکنه .. ولی من اصلا نمیتونم خشمم و کنترل کنم.‌ خسته شدم‌..