سلام من پسری 17 ساله هستم من از همون بچگی مورد توجه خانواده بودم و هستم چون من پسر اول خانواده و از لحاظ ظاهری و ….. تو خونواده منحصر به فرد بودم همه دوستم داشتن و واقعا بهم محبت میکردن خونوادم از همون بچگی به داشتن بچه ای مثل من افتخار میکردن من از کلاس اول دبستان تا نهم جزء سه شاگرد برتر کلاس و نمرات تاپ بودم و دوره ی متوسطه ی اول و دوم رو تو مدارس نمونه دولتی گذروندم و میگذرونم اما حالا که یازدهمم یکم میلم به درس کم تر شده و اما باز با این حال برنامه خودمو دارم کتاب های کمک آموزشی رو دارم و میخونم فقط یکم یکم میلم به درس های چرت و پرت مثل زبان و فارسی و تاریخ و زمین شناسی چیز کم تر شده تو خونواده ی ماهم یه پسر عمو دارم که دقیقا هم سن منه و معدلش تا بحال بالای 17.50 نیومده ولی باز با این حال که من تو مدرسه ی نمونه دولتی ام و اون تو مدرسه عادی و چرت همیشه خونوادم منو با اون مقایسه میکنن و میگن اون بالاخره یه چیزی میشه و اگر هم نشه بچه کاریه و خرج خودشو در میاره ولی تو توی درس که دیگه هیچ گوهی نمیشی تو کار هم نمیتونی دوام بیاریو … یا مثلا من بخاطر خونوادم یه آخر هفته رفتم موندم روستا و شنبه که حفظ مکالمه ی زبان و پرسش داشتم نرسیدم بخونمشون و بخاطر همین روستا موندن بابا و مامانم یه زنگ فقط یه زنگ اولو نرفتم مدرسه و از مدرسه به بابام زنگ زدن و گفته بودن که چرا نمیاد و نیومده بعدش بابام هم اومده خونه میگه که زنگ زده بودن من هم گفتم که خیلی خوبه آدم یه زنگ کم تر بره و تو کلاس شلوغ کنه و بخنده حالا خونوادم گیر دادن که تو افت شدید کردی و تو سال های آخر داری خراب میکنی و هیچی نمیشی چون بقیه از تو بهترن و ….. حالا من موندم و این طرز فکر خونواده که عوض اینکه انگیزه منو بالا ببرن دارن منو ناامید تر هم میکنن و دارن میل به درس خوندنمو کم میکنن و هی منو با این و اون مقایسه میکنن بنظرتون واسه رهایی از سر سرزنش های اونا و مقایسه کردناشون چیکار کنم؟؟