با سلام و خسته نباشید
من و نامزدم نزدیک دو سال چند ماه عقد کردیم خانواده من با ازدواج من مخالف بودن اما با بعضی شرایطی ک گذاشتن برای نامزدم با اصرار من قبول کردن البته پدرش موقع خواستگاری کلی قول داد حرف زد و فلان پدر من گفت بعد سربازی حالا هر موقع که تموم شد باید عروسی کنن حدود تقریبا یک سال سربازی تموم شده و هیچ اقدامی نکردن حتی خونه خالی نکردن ک من وسایل جهیزیه ام بذارم اونجا نزدیک هزار بارم پدر و مادرم به خانواده نامزدم گفتن که خونه چی شد ما جا نداریم هر کدوم از وسایل خونه یکنفر زشت خونه خالی کنید حداقل وسایل بذاریم داخلش ولی انگار و انگار همش با نامزدم سر اینک من سه سال عقدتم زشت تو فامیل انگشت نما شدم هر کی یه تیکه میندازه بهم ما رسم نداریم اینقدر دختر عقد بمون خوب نیست نه خودش حرف میفهم نه خانوادش حتی پدرم گفت عروسیم نمیخواد بگیرید برن سر خونه زندگیشون زشت آقای غضنفری اینجوری ولی انگار نه انگار حرفای موقع خواستگاری یادش رفته سر همون حرفا خانواده من قبول کردن .سر موضع خونه همش با نامزدم دعوا میکنیم و قهر و علت این همه دعوا و ناراحتی خانواده نامردم هستن . الان یک هفته نه به من زنگ زد نه پیام داد . و باعث شدن برگرده بگه از اول شرایط منو میدونستی زورت ک نکردم ک با من ازدواج کنی و نمیدونم الان باید چکار کنم پدرم گفت اگه خانوادش نگران اینک خرج شما میفت گردنش بخاطر اینک کار نداره من خرجتون میدم خونه خالی کن فقط ولی من چکار کنم اینقدر خودم و خانوادم بهشون گفتیم ک به هر کی گفته بودیم یکاری میکرد
از هر راهی خانواده گفتن که سنشون میره بالا مریض میشن بچه میخوان بیارن البته فاصله ام داریم اونا شهر دیگه آن ما شهر دیگه خانوادمم میگه دیگه حق نداری بری اونجا هی رفتی اونجا بیخیال شدن عادی شده براشون من بدبخت این وسط موندم حتی نامزدمم طرف منو نمیگیره بگه آره خونه خالی نمیکنن من با من قهر کرده نه به من زنگ میزن نه پیام میده منم عین خودش باهاش رفتار کردم مگه من چه گناهی کردم با تو ازدواج کردم ک هر چی شما خانوادت میگید ما هیچی نگیم ساکت باشیم بخدا کارم شده گریه لطفا راهنمایی کنید با تشکر .
ببخشید زیاد شد حرفام