سلام خسته نباشید .۳سال پیش از بچگی و‌یه سری اتفاقا ک افتاد با یه پسری که یه سال از خودم بزرگتره دوست شدم اوایل همه چی‌خوب به نظر میرسید ولی الان ک به زندگی خودم نگاه میکنم میبینم این اقا کسی نیست ک من بتونم‌برای آیندم روش حساب کنم و با آیده آلا و باورای من فاصله داره ۴ماهه میخوام این رابطه رو به بهونه های مختلف تموم. کنم اما نمیذازه یه آدم عصبی هستش که به شدت میل به خشونت و فحاشی داره میگرن ارثی داره از بچگیش خانواده من حتی اگه این رابطه ادامه پیدا کنه اصلا این اقا رو قبول نمیکنن خودمم نمیخوامش بار اخر تهدیدم کرد ک راحتت نمیذارم و آبروتو میبرم هرجوری ک بود ارومش کردم ولی چه منطقی چه احساسی نمیتونم قانعش کنم دادو‌بیداد میکنه فحاشی میکنه تهدید میکنه اخر میوفته گریه ک من دوست دارم … لطفا راهنماییم کنید داره باآینده و زندگیم بازی میشه من امسال کنکور دارمخانوادش ازدواج با یه دختر از یه شهردیگه رو مناسب نمیدونن و به من گفت که امسال بابد پزشکی قبول شی که خانواده تحت تاثیرقرار بگیرن… واقعااز ابن حرف ناراحت شدم و بهش گفتم که من از یه خانواده اصیلم و پدرمو همه میشناسن بعد تو میگی بابد تحت تاثیر قرارشون بدم؟من هیچی خانوادم هیچی فقط چون پزشک باشم اوکیه؟ …متاسفانه از روزی عدم اگاهی ماباهم سکس چت داشتیم بعدازاون من اصلا نمیتونستم باهاش کنار بیام و خودمو ببخشم توبه کردم و بهش گفتم ک دیگه ادامش ندیم اونم قبول کرد بخاطر قرصایی ک برای میگرنش میخورد میل جنسی بالایی داره و به ماهه ک قرصای کاهش میل جنسی مصرف میکنه … متاسفانه برای آروم کردن این مسئله ک دیگه تهدیدم نکنه مجبور شدم باز از احساسات کمک بگیرم و بهم گفت معلوم نیست دوماه دیگه با چه بهونه ای میخوای بری گفتم دیگه تموم شد ازاین رفتنا درکار نیست …واقعا میخوام‌این رابطه ختم به خیر بشه دلم میخواد تنها باشم من ۱۵سالگی نمیدونستم از زندگیم چی میخوام ولی الان میدونمبنظرتون میتونم ماه دیگه بعداز کنکورم ک جوابا اومد بگم ک قبول نشدم و پدرم گوشی و اینترنت رو ازم گرفته؟نمیخوام شهری ک قبول میشم رو بدونه یا یه آدرس ثابت مثل دانشگاه ازم داشته باشه