لطفا کمکم کنید
سلام وقتتون بخیر
خواهر من 16 سالشه و چنین علائمی داره :
1. یک سگ رو میبینه توی خونه که تعقیبش میکنه یا بهش حمله میکنه (که توهم و هذیان هست) و باعث اذیت و آزار خواهرم میشه.
2. احساس غم درونی داره و احساس میکنه بغض داره و نمی تونه گریه کنه ، حتی وقتی که درد داره هم نمی تونه گریه کنه.
3. تمرکز نداره اصلا
4. غذا کم میخوره و اشتهاش کم شده. وزنش هم نسبت به قبل کمتر شده.
5. زیاد می خوابه به نسبت قبل.
6. خواب هاش به شکل کابوس و ترسناکه
7. مدت کمیه که احساس میکنه نمی تونه به بقیه اطمینان کنه و همه اش احساس می کنه دیگران می خوان بلایی سرش بیارن
با توجه به علائمی که خواهرم داره با خودم فکر کردم که احتمالا مبتلا به افسردگی سایکوتیک هستش .. با اینحال من دانشجوی کارشناسی روانشناسی ام و نمی تونم ادعایی داشته باشم یا از پیش خود نظری بدم. هنوز تحصیلات من خیلی پایینه. برای همین ازتون کمک می خوام و ممنون میشم که راه درمانی پیش رومون بزارید. متاسفانه خانواده من از نظر مالی اوضاع خوبی ندارن و من هم شغلی ندارم هنوز. بنابراین اگر روشی هست یا راهی هست که بشه با کمک اون به خواهرم کمک کنم خوشحال میشم که باهام در میون بزارید.
این هم بگم که من و خواهرم کودکی سختی داشتیم و چه در کودکی و چه تا همین آلان بارها مورد آزار و شکنجه روحی و روانی قرار گرفته ایم توسط والدین مون. آلان اوضاع نسبت به قبل بهتره و به ندرت پیش میاد که کتک بخوریم و حتی از نظر روانی هم اوضاع بهتر شده ولی خواهرم متاسفانه چنین علائمی داره و من نگرانشم. ممنون میشم کمک مون کنید.
سلام به شما سارا جان
نگرانی شما برای خواهرتان قابل احترام هست اما عزیزم همانطور که خودت هم می دانی این علایم مواردی نیست که با درمان خانگی بتوان با آن برخورد کرد و با توجه به داشتن توهم بینایی و همچنین داشتن هذیان آسیب و گزند نیاز است که ایشان روند درمان خود را هرچه زودتر شروع کنند و هم نیاز به روان درمانی و هم دارو درمانی می باشد اگر مواردی که شما بیان کردید درست تشخیص گذاری شده باشد.
در این مسیر در کنار روند درمان خب حمایت خانواده و درک انها نسبت به شرایط بیمار اهمیت زیادی دارد اما خب این ها درمان نیست و ریشه این بیماری ها عمیق می باشد که حتما بی ارتباط به مسیر رشدی خواهرتان نیست اما خب اینکه شما بتوانید ایشان را درمان کنید خیر امکان پذیر نیست.
بهتر است در زمان مناسبی بدون حضور خودش واضح و روشن با مادر و پدر در این مورد صحبت کنید نیاز است که آنها با واقعیت روبرو شوند و با مدیریت شرایط روند درمان را برای او ایجاد کنند.
در این مسیر خب مراجعه به روان پزشک می تواند در مراکز دولتی انجام شود تا هزینه زیادی برای شماها نداشته باشد اما روان درمانی در هرصورت نیاز به زمان و جلسات متداوم دارد که نیاز به مدیریت و ایجاد شرایط مالی می باشد.
سلام من ازدواج موقت کردم از رفتار و گفتار همسرم احساس میکنم بهم خیانت میکنه چکار باید بکنم؟؟؟؟
سلام به شما آقا محمد
در این مورد اطلاعات بیشتری در اختیار ما قرار بدهید تا باهم بیشتر صحبت کنیم.
۱٫ هریک از شما چند سال دارید؟
۲٫ دلیل شما برای ازدواج موقت چیست؟
۳٫ دلیل شما برای خیانت همسرتان جه مواردی می باشد؟
۴٫ با ایشان در این مورد صحبت کرده اید؟
سلام
من یک نوجوان هستم
پدرم و مادرم کدت زیادی هست که جر و بحث میکنن درباره ی این موضوع که خاله من خواستگاری کرده و خواستگارش براش یک اتفاقی میوفته و خالم عصبی میشه زنگ پدرم میزنه و یکسری حرف بد میزنه که اصلا منظورش با پدرم نبوده پدرم فکر میکنه اون حرف هارو به خودش زده و سر همین قضیه با مادرم دعوا میکنه که دیگه با خالم ارتباط بر قرار نکنیم زنگش نزنیم باهاش نباشیم اینا در صورتی که واقعا هم نیستیم میگه که زنگ نزنید نرید پیشش یا نرید جایی که اون میره مثل خونه ی مادر بزرگم و با مادرم دعوا میکنه و میگه تو میری پیشش در صورتی مادرم اصلا نمیره و بعدش گوشیه مادرمو چک میکنه میبینه زنک نزده هنوزم قانع نمیشه میگه پرینت تماساش رو بیار بعدش مامانم هم توی دعواها که جوابش رو میده میگه نمیزاری برم پیش مادرم پدرم اینا و.. اون اعصابی نر میشه میزنه مامانمو من جلوشون رو میگیرم منو هم میزنه یه شب میخواست تفنگ رو برداره مامانم رو بکشه که من قایمش کردم و به مادر بزرگم زنک زدم گفتم اون اومد و پدرم همش انکار میکرد که من اصلا کاریش ندارم خیلی دروغگوه من ازش متنفرم و در ضمن من در این حین احساس میکنم که مادرم اینو ازم مخفی میکنه که پدرم قبلا عاشق خالم بوده یبار شنیدم که پدرم به خاله ام پیام داده گفته من عاشقتم اینا و خالم مخالف بوده و اینکه یبار پدرم به مامانم گفت من تورو دوست ندارم مادرم خیلی سر این قضیه ناراحت شد من نمیدونم باید چکار کنم خیلی مادرم روی روحیه اش تاثیر گذاشته اون خیلی ناراحته پدرم ادم بد اخلاقیه هر شب اهنک ناراحت کننده گوش میده مشروب میخوره بعدش با مامانم دعوا میکنه میخوام زودتر تموم بشه پدرم هر وقت برای خالم خواستگار میاد عصبی میشه دعوا میکنه خیلی خسته ام من فشار زیادی رومه حتی توی درسام زندگیم خیلی تاثیر بدی گذاشته من کاری به خودم ندارم فقط میخوام اینا باهم خوب باشن
سلام به شما ساغر جان
قابل درک است که این میزان از درگیری بین پدر و مادر برای شما هم با فشار روحی زیادی همراه شده است اما عزیزم بهتر است تا جای ممکن در مسائل مربوط به پدر و مادر وارد نشوید هردوی آنها افراد بالغی هستند که می توانند در مورد مشکلات خود تصمیم گیری کنند و خب وارد شدن شما در این مسائل در اول می تواند برای خودت درگیری فکری زیای ایجاد کند و دوم اینکه باعث شو آنها فکر کنند شما طرفداری یکی از آنها هستید.
در این مسیر بهتر است که با توجه به اینکه به نظر می رسد مشکلات ارتباطی بین پدر و مادر شما مربوط به زمانی بیشتر از این برخورد خالیتان است مادرتان را تشویق کنید که به روانشناس مراجعه کنند نیاز است که با خود ایشان صحبت شود و مشکلات و مسیرهای ارتباطی بین آنها بررسی شود در این حالت می توانیم کمک کنیم که هم پدر و هم مادر شما هریک مسئولیت رفتارهای خود را بر عهده بگیرند و در کار اینکه بجای کتک کاری و دعوا در مسیر ارتباطی بهتری در مورد مشکلات خودشان باهم پیش بروند