با سلام. خانمی 31 ساله هستم 7 ساله ازدواج کردم و یک دختر یه ساله دارم. اوایل ازدواجم مادر همسرم چون شهرستان بودن خیلی خوشحال بود که دختر تهرانی عروسش شده همه چیز خوب بود تا اومدن تهران و بالا شهر نشستن بعدش همش می گفت پسرم باید دختر پولدار می گرفت همش تیکه نینداخت تا اینکه رابطه خانواده ها بهم خورد منو همسرم برای ادامه تحصیل من تو مقطع دکتری رفتیم اصفهان کارای مادرش ادامه داشتو بدترم میشد ولی تاثیری رو زندگیمون نداشت ما از صفر شروع کردیم تا اینکه همسرم کنار شرکتش وارد کار بسازو بفروش شد سرمایه اولیه کارش با پول طلاها و وام دانشگاه من بود حالا که وضع مالیم خوب شده مادرش اونده اصفهان نمیزاره بیاد خونه میگه باید طلاق بگیرید براش میره خواستگاری میگه تو گدا گشنه ای پسرم زن پولدار باید بگیره دخترم یکسالش حتی ندیدنش اونقدر اوضاع بهم ریخت که من رفتم خونه پدرم قراربود شوهرم حداقل هفتگی بیاد سر بزنه ولی از ترس مادرس نمیاد جون تهدید کرده خودشو می کشه در ضمن سرطان سینه گرفته و همسرم به خاطر مریضیش کاری نمی کنه به طلاق راضی شده ولی عاشقانه منو دوست داره و میگه نمی تونم کاری بکنم میترسه نادرش به من آسیب بزنه چون تهدید کرده اگر طلاق نگیری با اسید صورتتو از بین می برم تو رو خدا بگین چکار کنم طلاق بگیرم یا صبر کنم