سلام روز بخیر
من ۲۳سالمه و دوسال و نیم با پسری درارتباطم ما هم دانشگاهی بودیم البته ایشون دانشجوی دکترا بودن و از طریق یه دوست باهم اشنا شدیم. و ما از دوتا شهر مختلف اما نزدیک بهم هستیم.
ما زمان دانشگاه تقریبا خیلی باهم درارتباط بودیم و خیلی درمورد اینده و مسائل مختلف گفت و گو می کردیم و اکثرا افکار مشابه داشتیم درمورد هرموضوعی.
اونقدر ارتباطمون زیاد بود و بعضی وقتا تنها میشدیم که برام سوال بود که چرا اون تمایلی به نوازش من یا بوسیدن نداره. ولی روم نمیشد بهش چیزی بگم. و اون چون میفهمید بهم میگفت تا زمان عقد نمیخواد کاری بکنیم. تا اینکه موقع عید گفتن خانواده شون میخوان برا خواستگاری بیان خونمون. پدر و مادرشون هردو معلم هستن و خیلی محترمن. یبار خانواده ایشون اومدن بعد یه بارم ما رفتیم خونشون و خانواده ایشون گفتن که طبقه پایین خونشون رو میخوان بدن به پسرشون و مهریه ۱۴ سکه ولی مادرم همونجا گفتن نه دیگه کی با خانواده شوهر زندگی میکنه و سکه زیر ۱۲۰ نمیشه و منتفیه همه چی. من خیلی با مادرم صحبت کردم که من مشکلی با خونه ش و سکه کم ندارم و خیلی وقته باهاش درارتباطم و شناخت کامل دارم و اون واقعا پسر خوبیه قبول نکرد که نکرد گفت اونا بخاطر علاقتتون از همه چی میخوان بزنن. و خیلی جدی بهم گفت برا همیشه تمومش کن.
و یک ماه تقریبا گوشیم رو گرفت و مادرم اجازه نمیداد برم بیرون تا اینکه بعد یک ماه دوستم نجاتم داد و تونستم برم بیرون و عشقم رو ببینم. اون روز اون منو برد خونش و ازم خواست رابطه کامل داشته باشیم اینجوری مجبور میشن قبول کنن. و منم چون دوستش داشتم قبول کردم. اونقدر اون روز حال بدی داشتم و از بزرگی و قطور بودن آلتش تا ضربه های خیلی محکمش تو وحشت بودم که از درد زیاد بیهوش شدم و نفهمیدم کی رسیدم خونه ولی چون کسی خونه نبود، متوجه چیزی نشدن.
چهار روز بعدش دوباره خونه ما رابطه داشتیم و من اونقدر دچار ضعف بعد رابطه شدم و درد داشتم که تو بغلش خوابیدم و نفهمیدم کی مادرم اومد و بینشون بحث شد و کی اون رفت…
مادرم هیچی به روی من نیورد و چند روزبعدش منو همراه داداشم فرستاد شیراز خونه خالم و چندماهه که اینجام. عشقم هرچی رفته در خونه ما که با مامانم حرف بزنه بگه هرچی بگین قبوله اما مادرم قبول نمیکنه. نمیتونه هم اینجا بیاد چون داداشم دائم کنارمه و هیجا نمیزارن تنها برم.
بهم گفته تنها راه نجات فراره، ما جفتمون نیاز جنسی داریم و اون حتی بیشتر و از طریق چت یا تلفنی همو ارضا میکنیم و این شرایط واقعا برامون سخت شده.
من چیکار کنم که مادرم راضی بشه؟ اخه نه اعتیاد داره نه خیانتکاره. فقط وضع مالیشون از ما یکم پاینتره که واقعا برای من مهم نیست من واقعا کنارش خوشبختم و خیلی دوسش دارم.