مخالفت خانواده با ازدواج
با سلام پسری هستم ۲۳ ساله حدود یک ساله با ی دختر که همسایمونه در شبکه اجتماعی آشنا شدم خیلی همو دوس داریم و قصدمون ازدواجه و باهم عشق بازی کردیم و بدن همو دیدیم ولمس کردیم ولی رابطه جنسی نداشته ایم اما خانواده من به شدت مخالفن و میگن که به هیچ عنوان نمیشه باهم ازدواج کنین چون ایشون خانواده پر جمعیتی داره(7تا خواهر داره و برادر نداره) منم خیلی دوسش دارم ولی با توجه به مخالفت های خانواده یک بار خواستم ازش جدا بشم گفت خودکشی میکنم و نمیتونم بدون تو زندگی کنم و به خاطر ارتباط نزدیکی هم که باهم داشتیم اصلا نمیتونم ازت حدا بشم نمیتونم با کس دیگه ای ازدواج کنم منم چون دوسش داشتم نتونستم ازش جدا بشم و به صورت مخفی و بدون اطلاع خانوادم (البته فقط خواهرم در جریان رابطه مخفیمون هستن )باهاش ارتباط دارم الان خیلی میترسم بعد یکی دو سال که کارم درس میشه و میتونم برم خاستگاریش نتونم خانوادمو راضی کنم و ضربه روحی بزرگی بهش بخوره چون پدرم خیلی آدم خود رای هستن و وقتی یک حرفی رو میزنن خیییییییلی سخت میشه مخالف حرفش حرفی زد لطفا راهنماییم کنید خیلی سر درگمم نمیتونم هیچ کاری کنم خیلی ذهنم مشغوله روزی نیست که به این مسیله فکر نکنم خیلی ممنون میشم زودتر جواب بدین بازم خیلی ممنون
خب شما خانواده خودتون رو بهتر میشناسید و اگر بعد از چند سال نتونید با ایشون ازدواج کنید ضربه عاطفی بدی رو ایشون خواهد خورد … بهتره اگر تصمیمی به ازدواج با ایشون ندارید رابطه رو به طور کامل قطع کنید …سخت هست ولی بعد دو هفته هر دوی شما تکلیفتون در زندگی روشن خواهد شد
با سلام خدمت شما
در مورد مسئله ای که نوشتید شما نباید کار را به آینده بگذارید و نباید انتظار داشته باشید که حالا حل شود بلکه باید به دنیال راه یا استراتژی باشید که در دراز مدت بتواند نگرش های آدمها را تغییر دهد دو سال دیگر زمان زیادی است ولی به شرط آنکه بر اساس یک برنامه پیش بروید و بر روی دیدگاههای مخالف کار کنید نه اینکه با پنهان کاری اذهان را گمراه کنید جهت یافتن راه حلی مناسب و برنامه ریزی و پیگیری از روانشناسان کانون مشاوره ایران می توانید کمک بگیرید ۲۲۳۵۴۲۸۲
با سلام خیلی ممنون از جواباتون شما میگین به جای پنهان کردن مشکلاتمو با خانوادم حل کنمو دیدگاهشونو تغییر بدم ولی اونا به خصوص پدرم به شدت مخالفه من باهاش حرف بزنم یه مشکل دیگه ای هم که هست این خانوم از یه دانشگاه تو یه شهر دیگه که خیلی دوره به شهر ما قبول شدن و رفتن به اونجا و همش منو تحت فشار میزاره که بیا اینجا من نمیتونم بدون تو اینجا بمونم و فلان حقیقتش منم نمیتونم زیاد برم یعنی روزی نیست که در مورد این مسیله بحث نکنیم هر روز بهانه میگیره قهر میکنه منم دیگه کلافه شدم از وقتی رفته یه جوری شدم نمیدونم دوسش دارم یا ندارم وقتی به نبودنش فکر میکنم حالم بد میشه میبینم دوسش دارم الانم که هست اینه وضعیتم منم به خاطر رابطه نزدیکی که داشتیم(عشق بازیو دیدن بدن هم)نمیتونم ولش کنم عذاب وجدان میگیرم میترسم آه اون بعدا دامن زندگیمو بگیره مطمینم اونم به هیچ عنوان نمیتونه با این مسیله کنار بیاد که بخواد باهام قطع رابطه کنه نمیدونم تو یه وضعیت احساسی بدی گیر کردم نمیتونم تصمیم بگیرم بیشترین مخالفت خانوادمم به خاطر پرجمعیت بودن خانوادشونه میگن بعدا تو زندگیت دخالت میکنن تورو خدا کمکم کنین تو وضعیت بدی هستم
مسلما” شما باید به نظر خانواده خودتون اهمیت بدید و از تجربیاتی که دارن استفاده کنید … اگر دوست دارید از این حس و حالت بیرون بیایت باید از این وابستگی رها بشید … طرف مقابل شما حقی نداره شمارو تحت فشار بذاره و این نشونه خوبی نیست اگر چشم و گوش عقل شما باز باشه … اینکه رابطه رو کات کنید و آه ایشون شمارو بگیره یک فکر بی پایه و اساسه … رابطه رو کامل و قاطع قطع کنید ..سخت خواهد بود ولی میتونید با کمی تحمل هم تکلیف خودتون و هم تکلیف طرف مقابلتون رو روشن کنید
سلام خیلی ممنون از جوابتون من خیلی سختمه ک مستقیما بهش بگم دیگه نمیخوامت اینطوری بیشتر اذیت میشه لطفا اگه راه حلی دارین که بشه با کمترین ناراحتی از هم جدا بشیم بگین اینهم در نظر داشته باشین که ایشون تو یک شهر دور هستن و من میترسم خودکشی کنن میشه با بی توجهی کردن بهش فهموند که دیگه نمیخوامش ؟؟لطفا راه حل بهتری اگه سراغ دارین ره نماییم کنین خیلی ممنون میشم اگه زودتر جواب بدین
با سلام
به نظر می رسد که شما در این زمینه بسیار دو دل هستید احتمالا ایشان برای مدتی در پایان ترم یا عید به تهران می اید در آن زمان می توانید از خدمات جلسات مشاوره برای ازدواج استفاده کنید تا بدانید واقعا انتخابتان چگونه بوده است؟ با بررسی دقیق انتخابتان دیگر نوبت خودتان هست که باید انتخاب کنید که بر روی تغییر نگرش خانواده کار کنید یا به احترام خانواده این رابطه را قطع کنید . و برای قطع رابطه باید هر دو نفر شما آماده شوید ابتدا زمان مکالماتتان کاهش یابد سپس دفعات مکالمات کاهش یابد سپس محتوای مکلمات به سمت فعالیت های روزانه کشانده شود و کم کم بار احساسی مسائل کاهش می یابد اما ارتباط کما کان هست تا اینکه دلها از هم کنده می شود در مورد این مسئه می توانید از کانون مشاوران ایران نیر یاری بگیرید ۸۸۴۲۲۴۹۵
باسلام خیلی ممنون از راهنماییتون ولی ما اهل تهران نیستیم مال ی شهر دیگه ایم من اصلا نمیتونم به جدا شدن ازش فکر کنم اصلا حالم بد میشه تا الانم ۳ بار با مخالفت خانوادم خواستیم جدا بشیم نتونستیم تو دوبارش خانوادم اطلاع داشتن که دوباره باهاش ارتباط دارم ولی این بار سوم که پدرمم فهمیدن خیلی شدید مخالفت کردن اونم به خاطر اینکه خانواده ایشون پرجمعیته به نظر شما این دلیل کافیی هست برا مخالفت بیشترین دلیلمم به خاطر اینکه نمیتونم ازش جدا بشم اینه که ارتباط نزدیکی باهم داشتیم و بدن همو دیدیمو لمس کردیم ولی سکس ن به خاطر همینم عذاب وجدان دارم که بعدا تو زندگیم آه ایشون دامن زندگیمو نگیره نمیدونم خیلی سردرگمم استخاره هم کردم بد اومد موندن باهاش تورو خدا کمکم کنین میدونم خیلی اذیتتون کردم ولی فقط اینجاست که میتونم درد و دل کنم
خیلی ممنون میشم اگه یکی کمکم کنه