با سلام.دختری هستم تقریبا 26 ساله.با پسری که 3 سال از خودم کوچکتر است اشنا شده ام.قبل از او با پسرهای زیادی اشنا بودم اما هیچ کدام به دلم نمی نشستند اما او تنها کسی است که بعده این همه سال قلب من را باز کرد و توانستم عاشقش شوم.او یک بار به تنهایی برای اشنایی با خانواده ام به منزلمان امد و بعد می خواست با خانواده اش بیاید اما دامادشان نظرش را عوض کرد و گفت باید وضعیت مالی ات بهتر شود و بعد بروی.من قبول کردم و گفتم 1 سال دیگر صبر میکنم.اما خانواده ام خیلی متعصب هستند و به هیچ عنوان قبول نمی کنند که ما باهم حتی جهت اشنایی ارتباط داشته باشیم من هم به دروغ به انها گفتم با او به توافق نرسیدم و از هم جدا شدیم تا فقط دست از سرم بردارند.حالا پدرم رفته در مورد او تحقیق کرده و فهمیده وضع مالی شان تعریف انچنانی ندارد متاسفانه پدره من همه چیز را به پول می داند.دلم می خواهد بمیرم تا از این فشارهای روانی راحت شوم من وسواس شدید هستم قرص و دارو هم میخورم اما فایده ای برایم ندارد از طرفی دوری معشوقم اذیتم میکند از طرفی می دانم پدرم اصلا مثل بچه ها و کودک هاست چرا باید زندگی ام را دستش بدهم اخر او کیست که برای من تصمیم بگیرد خلاصه از بس فشار روانی روی من است گاهی به خودکشی فکر میکنم اما متاسفانه ته اعتقادی به ان دنیا دارم که مانع من میشود.نمی دانم چکار کنم وضع مالی من هم طوری نیست که بخواهم پیش مشاور بروم.من حاضرم 1 سال صبر کنم خودم هم میخواهم سره کار بروم تا موقع ازدواج دستم توی جیب خودم باشد دانشگاه هم میخواهم بروم.با صبر کردن مشکلی ندارم فقط دوری معشوقم و از طرفی هم فشار روانی از نگرانی این که خانواده ام در اینده مخالفت کنند ازارم می دهد.نمی دانم چکار کنم.فکرهایم را کرده ام.یا با معشوقم ازدواج میکنم یا هیچ کس.تو رو خدا کمکم کنید.امکان دسترسی به ایمیل هم ندارم.لطفا همین جا جوابم را بدهید
ممنون