سلام من قبلا مشکلمو باهاتون درمیون گذاشته بودم. دوست پسرم برای ازدواج پاپیش نمیگذاشت و حتی پیشنهاد رفتن پیش مشاور رو قبول داست.

ایشون به خواستگاریم اومدن ولی خانوادش کاملا ناراضی بودند. ما قبلا راجع به محل سکونت صحبت کرده بودیم و ایشون با خانوادشم در میون گذاشته بود ولی وقتی اومدن خواستگاری همون رو بهونه کردند چون بابام شرط گذاشت که من واسه ازدواج شهرستان نرم و تهران بمونم. و اونا میگفتن اگه شرایط کاری پسرمون جور شه میاریمش شهرستان! اخه کار و خونه ی پسر همین تهرانه! خلاصه که خانوادش رفتند و دیگه خبری ازشون نشد. با پسره هم صحبت میکنم میگه از اولم میگفتن من برم شهرستان! گفتم خب وقتی مخالف بودن چرا اومدید خواستگاری؟میگه مخالف نبودن!!!! من بعد این موضوع با اقاپسر کات کردم و گفتم راهمون جداست. هردو ناراحت بودیم و گریه کردیم. چند روز بعد که پسر بهم پیام داد منم جوابشو دادم چون فکر کردم بهتره تو این شرلیط سخت که تحت فشار خانواده هست کنارش باشم!خانواده من فکر میکنن با اقا پسر کات کردم. حالا تو این مدت اقا پسر بهم یه پیام یا یه زنگم نمیزنه وقتی میگم چرا اینجوری شدی یا اینکه میگم لابد واقعا منو نمیخای میگه یه کم درکم کن ذهنم درگیره و میخوام یه کم تنها باشم!!!! تو این مدت یک بار به درخواست من اومد دیدنم که رفتیم امامزاده و دعا کردیم و رفتارشون کنارم خیلی عالیه و اصلا انگار نه انگار که بهم زنگ نمیزنه و پیام نمیده! ولی بعدش دوباره نه زنگ و نه پیام! البته منم دیگه پیام نمیدم و زنگ نمیزنم! بهشم پیشنهاد کردم دوباره بره مشاوره و گفت که تو فکر خودش هم بوده و قراره که بره! بنظر شما اینکه پیام نمیده و زنگ نمیزنه معنیش اینه که میخاد یواش یواش منو عادت بده و جدا شیم؟؟؟یا اینکه واقعا فکرش درگیره؟اگه فکرش درگیره اخه چند روز؟مگه زنگ زدن و حال پرسیدن باعث اذیت شدنش میشه؟؟؟؟ اگه میخاد جدا شیم پس چرا میخاد بره مشاوره؟؟؟؟ من واقعا گیج شدم و نمیدونم باید چیکار کنم. توروخدا راهنماییم کنید.خواهش میکنم کمکم کنید