سلام وقتتون بخیر
من یه دختر 22 ساله ساکن شهرستان هستم که حدود 3 سال با پسری 25 ساله رابطه دارم ولی تاحالا همدیگه رو از نزدیک ندیدیم. خودم نسبت به این مدل رابطه حس خوبی ندارم چون احساس سردرگمی میکنم حس میکنم از نظر شرایط خانوادگی و مالی و این چیزا هم کفو نیستیم ولی ادامه دادم چون حس میکنم دوستش دارم طولانی ترین مدتی که جداشدیم از هم چهار ماه بوده ولی بعدش خیلی بهتر از قبل برگشتیم.تو صحبتامون راجب ازدواج جفتمون میدونی تا همدیگه رو نبینیم حضوری نمیشه راجبش تصمیم قطعی گرفت.این مدت که برگشتم شهرمون خواستگار میاد واسم ولی برخلاف خانوادم که مصرن که ازدواج کنم چون فکر میکنن هر دختر یه بهاری داره ممکنه بعدا خواستگار نداشته باشم، من نمیخوام تو این سن ازدواج کنم. یعنی فکر میکنم اگه ازدواج کنم همه اون دانشگاه رفتن و اینا انگاری الکی بوده.بنظرم ازدواج سنتی اینجوری محدودیته واسم.بنظرم توی این شهر موندن هیچ آینده ای نداره.از طرفی هم نمیتونم وقتی کسی رو توی دلم دوست دارم برم با کس دیوه ای ازدواج کنم. حتی اگع قرار باشه لون رابطه تموم شه باید مدتی بگذره که من بتونم یه ازدواج با فرد دیگه ای فکر کنم. نمیتونم این موضوع رو با خانوادم در میون بذارم و گیر کردن توی این شرایط خواستگاری اجباری واقعا اذیتم میکنه مخصوصا که خواستگارم که یکم ندی تر شده هیچ ایراد مشخصی نداره که بخوام بهونه کنم و ردش کنم. خانوادم میگن اینکه میگم نمیخوام ازدواج کنم الان اصلا منطقی نیست.تمام این مدت فکر میکنم به من، به فکرم، به قدرت اختیار و انتخابم کاملا بی توجهی میشه انگار نه انگار که زندگی منه. همیشه فکر میکنم که ازدواج سنتی وصلت دو خانواده ست نه دختر و پسر. چیکار باید بکنم که قانعشون کنم من آمادگی ازدواج ندارم؟