سلام
دختر ۲۸ ساله ای هستم دانشجو تخصص پزشکی هستم ک خواستگارم ۱۹ سالشه و دانشجو معلم حقوق بگیر هستن همدیگرو خیلی دوست داریم و یکسال کامل خودشو و کمتر خانوادشو میشناسم.
بخاطر سختگیری شدید پدرم از اول اشنایی چیزی بهشون نگفتم ولی دیگر اعضا خانواده من و پسر از موضوع خواستگار خبر داشتن .مادرم و خواهر برادرم مخالف نیستن ولی حرف اول تو خانواده ما با پدره و چون سنشونم زیاده از زمان جنگ بودن ۶۳ سالشونه . حرف هیچکس جز خودشو قبول نداره و همه مارو ببخشید کم عقل میخونه و بازنشسته هستن..
خانواده پسر اول راضی نبودن و کم کم راضی شدن تا اینکه با من تماس گرقتن و شماره پدرمو برای خواستگاری خواستند ..
پدرم از همون اول ک گفتم خواستگار زنگ زده عصبانی شد و مخالفت کردن..دیگه اینکه فامیل پسر رو گفتم ..گفتن ک من با این فامیل سالها سال دعوا داشتم بخاطر کارم و من جوابم منفیه …پسر از شهر دیگه ای هست ک ۲ ساعت فاصله داره و بعد فهمیدیم اونکسی ک با بابام دعوا داشته پسر عمو پدرشون بوده …و بعد پدرم میگه چرا بتو زنگ زدن باید از اول بمن زنگ میزدن تا خودم جواب منفی بدم..میگم جرا تحقیق نمیکنی…میگه همین یک نفرو ک میشناسم کل رگ و ریشه اشونو شناختم…نیازی به تحقیق نیست..
بعد گفت برو بهشون بگو…۱.من با فامیل شما دعواییم.۲.تحصیلاتتون بهم نمیخوره سنتون بهم نمیخوره ۴.من دختر به کسی ک بخواد بره طرحشو تو روستا بگذرونه نمیدم….فقط دنبال بهانه برای رد کردنه…از اول همین بوده اصلا همرو رد میکنه …فقطم پسرا فامیلشو میخواد…ورمیداره بمن میگه درستو بخون …من همینو میخوام همه راضین ولی این بابام با طرز حرف زدنش همرو فراری میده اگرم با خانواده مسره اینطوری صحبت کنه ناراحت میشن حتی ممکنه حرف زشتی بهشون بزنه…موندم چجوری بابامو راضی کنم مامانم حرف بزنه میگه تو هیچی نمیفهمی…این میخواد تا اخر عمرش مارو پیش خودش نگه داره…برادرم ۳۵ سالشه هنوز زن براش پیدا نکرده فقط برا دکتر پزشکا میره خواستگاری معلوم نیست از طرز حرف زدنش رد میدن یا چی..دق کردیم از دست بابامون. واقعا حرف زدن باهاش انگار ن انگاره تا خرف خودشو به ک سی ننشونه ولکون نمیشه امدم ع روز حرفنزدم باهاش انگار نانگار تاثیری نداشت .میگم برو تحقیق کن حداقل میگ نه …تا انروز هم هیچک یک خواستگاریو راه نداده تو این خونه همرو پشت تلفن همون اول رد کرده.