سوالتو بپرس
X

مسائل فردی

من دختری 22 ساله هستم که در حال حاضر دانشجوی علوم تربیتی هستم. مشکلات زیادی دارم چون نمیدونم کدومش مهمه همه رو میگم. دوران دبیرستان معدلم بالای 18 بوده ولی سوم دبیرستان معدل کلم 4 نمره کاهش داشت فکر میکنم از همون موقع شروع شد. 3 سال پشت کنکور بودم برای این که رشته مورد علاقم رو قبول شم ولی نتونستم و حالا هم به خاطر اسرار خانواده وارد این رشته شدم و خودم فقط به خاطر بورس بودن ودریافت حقوق این رشته قبول کردم که بمونم ولی علاقه ای به رشته و کارم ندارم. من زیاد فکر میکنم و مدام ذهنم مشغوله شبها معمولا دیر خوابم میبره و گاهی نصف شبا بیدار میشم گاهی از فکرای زیادی تا یکی دو ساعت خوابم نمیبره . صبح ها هم با حس بدی بیدار میشم که دوست دارم گریه کنم ولی گریه ام نمیاد. با خودم میگم اه دوباره یه صبح دیگه.
یکی از برادرام از من یک سال بزرگتره که خانوادم به خاطر کار های اون فشار زیادی رو تحمل کردن و معمولا در خانواده(مخصوصا مامانم) و اقوام مورد توجه بیشتریه این مسئله خیلی منو آزار میده طوری که چند وقتیه حاضر به نبودن اونو و مامانم هستم.
ادم حسودی نیستم برای دیگران هم خیلی از خود گذشتگی میکنم ولی نمیدونم چرا وقتی کسی رو میبینم که به موفقیت و آرزوهاش میرسه حتی کسایی رو که اصلا نمیشناسم خیلی ناراحت میشم به حال خودم افسوس میخورم ولی به هیچ کس نمیگم.
بیشتر اوقات تو مهمونی ها و جاهای شلوغ ساکتم و ترجیح میدم برم تو اتاق و تو خودم باشم.فک میکنم درون گرا باشم.
هیچ وقت تا حالا کاری رو نتونستم تموم کنم حتی اگر اون کارو دوست داشته باشم. البته هنوز نمیدونم علاقه واقعی من تو چه حیطه ای هست خیلی هم سعی کردم پیداش کنم ولی نشد. نمیتونم برنامه ریزی هامو به پایان برسونم. هفته اول خوبه بعد دوباره خراب میشه.
مسئله ی خیلی مهم اینکه هیچ انگیزه ای برای زندگی ندارم همه چیز برام بی ارزش شده با خودم میگم به فرض به چیزی که خواستی رسیدی آخرش که چی؟
گاهی اوغات هم به خودکشی فکر میکنم ولی از عواقبش بیشتر میترسم.
اصلا از خودم و شرایط الانم راضی نیستم. خلا بزرگی توی خودم حس میکنم و فقط روزمرگیمو میگذرونم.

had: دختر 22 ساله دانشجو

نمایش نظرها (8)

  • سلام خانمی هستم 51 ساله چند وقتیه به همسرم شک کردم البته یه شماره ومتن هایی که با هم رد وبدل میکردن تا امروز مطالبی جدیدی رو دیدم عشقم وعزیزم وغیره....الان نمیدونم با شوهرم حرف بزنم یا با اون خانم

    • شک از آن موضوعاتی است که در زندگی همه انسان ها وجود دارد اما گاهی می تواند حسابی دردسر آفرین شود و زندگی را ویران کند پس باید با آن برخورد کرد. اگر همسری شکاک دارید یا خودتان شکاک هستید یا قصد ازدواج دارید، این مطلب را بخوانید.

      دو محور اصلی و بسیار مهم هر رابطه ای و به خصوص در زندگی مشترک اعتماد و احترام است و اگر هرکدام از این دو محور آسیب ببینند ممکن است رابطه کاملا از بین ببرد، در حقیقت این دو خط قرمز هایی هستند که هیچگاه نباید از آن ها عبور کرد. به محض اینکه بی اعتمادی در رابطه ای به وجود بیاید رابطه به سمت ویرانی می رود. شک از آن چیزهایی است که می تواند هم احترام و هم اعتماد را در زندگی زناشویی از بین ببرد و به تدریج پناهگاه امن خانه و زندگی مشترک را به جهنمی تبدیل کند. هر کدام از ما دست کم یک بار در زندگی شک را تجربه کرده ایم ولی شک در هیچ کجا مثل زندگی مشترک نمی تواند مخرب باشد.

      ● شک عشق را می کشد

      وقتی آدم ها همدیگر را دوست دارند، به هم عشق می ورزند و به هم اعتماد دارند اما از لحظه ای که شک و عدم اعتماد و کنترل در رابطه ای به وجود می آید ذره ذره عشق بین زوجین رو به زوال می رود و از بین می رود و دو طرف از هم دور می شوند البته اگر هردو طرف دست از شک و کنترل هم بر دارند دوباره می توانند باز به هم نزدیک شوند چون هیچ گاه عشق با نیت های منفی، عدم اعتماد و سوءظن نمی توانند باهم جمع شوند و در یک جا باشند.

      ● صورت مسئله را پاک نکنید

      متاسفانه ترس و نگرانی را در مکالمات اکثر آدم ها می بینیم. این روزها وقتی با آدم ها حرف می زنیم می بینیم که ترس و نگرانی پشت اکثر حرف ها و رفتارهای آن ها وجود دارد، در حقیقت از یک چیزی نگران هستند. حال اگر این نگرانی ها وارد زندگی مشترک شود، مثلا یکی از زوجین با خود مدام فکر می کند وقتی همسرش از او دور است «مبادا با کس دیگری حرف بزند!»، «مبادا از کس دیگری خوشش بیاید!» و…این مبادا ها که خود شخص آن ها را در ذهنش می سازد همه تبدیل به نگرانی های جدیدی در زندگی می شوند و فرد برای اینکه از آن ها خلاص شود شروع می کند به کنترل کردن طرف مقابل.

      با این رفتارها فرد می خواهد صورت مسئله را در بیرون پاک کند، او به سراغ حل مسئله درون خودش نمی رود. در واقع افرادی که سوءظن های زیادی دارند و کنترل گر هستند در بیرون نباید به دنبال چاره باشند بلکه باید درون خودشان را درست کنند.

      ● آن ها به خودشان شک دارند

      در همه ما یک حس مالکیت وجود دارد، در واقع آدم ها نسبت به هرچیزی که دوست دارند نوعی احساس مالکیت دارند و این حس ناشی از یک ترس درونی است، ترس از دست دادن. در حقیقت پشت رفتارهای کنترل گر و سوءظن آمیز ترس از دست دادن وجود دارد. این افراد انگار در وجودشان چیزی را کم دارند و جای چیزی برایشان خالی است و می خواهند به نوعی این جای خالی را پر کنند، در حقیقت رفتارهای شکاکانه و سوءظن آمیز آن ها نسبت به بیرون و آدم مقابلشان نیست بلکه این شک نسبت به خودشان است و به نوعی طرف مقابل و اتفاقات مختلف آینه ای است برای آن ها تا خودشان را ببینند. وقتی من نسبت به خودم شک داشته باشم یعنی به توانایی ها و دوست داشتنی بودن خودم شک دارد و شک دارم که آنقدر خوب باشم که طرف مقابل حاضر شود با من بماند. ولی اگر من اطمینان داشته باشم که آنقدر خوبم که طرف مقابل با من بماند دیگر به این نیازی ندارم با رفتارهای کنترل گر طرف مقابل را مجبور کنم که با من بماند یعنی دارای خودارزشی و اعتماد به نفس کافی هستم، باور دارم طرف مقابل به خاطر من در رابطه می ماند ولی کسانی که به خودشان و توانایی های شان شک دارند، فرافکنی کرده و به طرف مقابل شک می کنند چون می دانند آنقدر خواستنی نیستند که طرف مقابل در رابطه بماند.

      ● یک هشدار

      هرگونه رفتاری خارج از رفتارهای مرسوم حدود خانواده بسیار آسیب زننده است و می تواند رابطه و زندگی زناشویی را به سمت تعهدنداشتن پیش ببرد. تعهد از فاکتورهای اصلی ازدواج و یک رابطه است یعنی «من در برابر ازدواج، همسرم و رابطه مسئولم» اما می توان با انتخاب درست هیچگاه در زندگی مشترک چنین رفتارهایی را ندید مثلا اگر زوجین در همان زمان آشنایی برای ازدواج به شناخت صحیح و درستی از هم نرسیده باشند و بدون شناخت کافی باهم ازدواج کرده باشند ممکن است بعد از ازدواج از هم رفتارهای مشکوک ببینند یا اینکه حتی بعضی از زوجین در زمان آشنایی نیز رفتارهای شیطنت آمیز و ناپسندی را از هم دیده اند ولی آن ها را ندیده گرفته اند و بیش از حد مثبت نگر بوده اند در واقع اینجا هشداری است برای کسانی که هنوز ازدواج نکرده اند. آن ها باید دقت کنند که مرحله آشنایی بسیار مهم است، بسیاری از رفتارهای شیطنت آمیز و مشکوک را می توان در همان دوران آشنایی تشخیص داد و باید متوجه بود اینگونه رفتارها نه تنها بعد از ازدواج بهتر نمی شوند بلکه به احتمال فراوان بدتر هم می شوند. مثلا اگر فردی که به خواستگاری شما آمده است، به اصطلاح بسیار دوست باز است و دوست دارد با همه رابطه ای باز داشته باشد، ببینید آیا می توانید این مورد را در زندگی مشترک تان تحمل کنید یا نه.

      ● چرا همسرتان به شما تعهد ندارد؟

      وقتی آدم ها در زمان مناسب، روابط مناسبی با دیگران ندارند، شاید بخواهند بعد از ازدواج این مورد را جبران کنند، مثلا اگر من هیچ گاه در محیط های اجتماعی چون دانشگاه یا محیط کار حاضر نشده باشم یا روابط سالم و کاری با افراد مختلف نداشته باشم ممکن است بعد از یک سنی و گاهی هم بعد از ازدواج، تمایل داشته باشم به سراغ شناخت آدم های مختلف بروم و ارتباطات متفاوت را تجربه کنم، البته تا اینجای کار مشکلی ندارد اما وقتی زیاده روی پیش می آید و تمایلاتی که یک روزی سرکوب شده و اکنون می خواهد خود را نشان دهد ممکن است جنبه ناپسند پیدا کند، البته کسانی که به سمت اینگونه رفتارهای ناپسند می روند چند حالت دارند یا آدم های تنوع طلبی هستند یا در زندگی شان جاهای خالی وجود دارد که در زمان مناسب به آن ها نپرداختند به همین خاطر به دنبال تجربه کردن می روند و حالت سوم، ممکن است الان در رابطه جای چیزهایی خالی باشد، مثل نبودن رابطه عاطفی و هم کلام نبودن و… به نظر من همه این ها راه فرار و نشان دهنده بی مسئولیتی است و باید سعی شود به همراه همسر این مشکلات را حل کرد.

      ● آیا همسران باید یکدیگر راکنترل کنند؟

      اگر همسرتان تمام وسایل شخصی و رفتارهای شما را کنترل می کند از موبایل و ای میل گرفته تا جیب ها و…به نظر من نباید در مقابل این حالت کوتاه آمد، حفظ حریم شخصی برای هر فردی کاملا حیاتی است. به نظر من رابطه ای را که در آن یکی از زوجین یا هردو همه چیز هم را چک می کنند، رابطه سالمی نیست. چک کردن یعنی عدم اعتماد، وقتی شما همه چیز همسرتان را کنترل کنید او نیز به خود اجازه می دهد که همه چیز شما را کنترل کند و در حقیقت شما در یک بازی گرفتار می شوید که مرتبا به دنبال پیدا کردن نقطه ضعف از یکدیگر هستید و به همین خاطر همه اعتماد بین تان از بین می رود. در این حالت به جای اینکه زوجین وقتشان را صرف اهدای عشق به هم کنند صرف اتهام زدن به هم و ایرادگرفتن می کنند. در این حالت هر طرف در رابطه احساس ناامنی می کنند.

      ● حریم خصوصی کجاست؟

      هر آدمی یکسری حریم و حدودی دارد که دوست ندارد که کسی وارد آن شود، این حریم یک چیز کاملا نانوشته است که برای هرکسی مهم است اما گاهی بعضی افراد آن حریم را حفظ نمی کنند و وارد حریم شما می شوند مسلما این مورد شما را ناراحت می کند و اگر به طرف مقابل تذکر ندهید روز به روز از او دورتر می شوید. اگر زن و شوهر هم این حریم را رعایت نکنند ممکن است روز به روز از هم دورتر شوند. حریم های شخصی بسیار مهم است، در زندگی هر کدام از ما بخش هایی وجود دارد که فقط برای خودمان است و اصلا دلیلی ندارد فرد دیگری را وارد این حریم ها کنیم. این حریم شخصی برای افراد مختلف متفاوت است، ممکن است یک فردی ای میل ها و تلفن هایش در حریم شخصی اش باشد و ممکن است برای فرد دیگر مثلا ای میل هایش در حریم شخصی اش نباشد. به مرور می توان حریم شخصی آدم ها را فهمید.

      به قول جبران خلیل جبران در کنار هم بایستید اما نه بسیار نزدیک.

      ● وقتی خودتان مقصر هستید!

      اگر از همان ابتدای زندگی زناشویی شروع به کنترل همسرتان بکنید از ترس اینکه مبادا او روزی نسبت به شما غیرمتعهد شود، در واقع ناخودآگاه او را به سمت غیرمتعهد شدن سوق می دهید، یعنی آنقدر کنترل هایتان همسرتان را از شما دور می کند که ممکن است به سمت غیرمتعهد شدن هم برود. اگر همیشه ترس از دست دادن همسرتان را دارید، دو راه بیشتر ندارید یکی اینکه از همان ابتدا و در دوران آشنایی آنقدر او را خوب بشناسید تا با توجه به شخصیت او این ترس تان برطرف شود و راه دوم اینکه، آنقدر در رابطه و زندگی زناشویی خود عشق و محبت بگذارید که همسرتان نتواند به کسی دیگری فکر کند و کاملا در زندگی با شما سیراب شود.

      ● روش برخورد با شک

      گاهی پیش می آید که به همسرتان شک می کنید و دارای دلایلی هستید که شک تان درست است در این حالت باید با توجه به موضوع و آدم مقابلمان راه حل مناسبی را پیدا کنیم، اول از همه باید شروع به جمع آوری اطلاعات کنیم، مثلا اگر کسی به ما زنگ زده و از عدم تعهد شوهرمان خبر داده است نباید حرف او را حجت بدانیم بلکه خودمان باید شروع به تحقیق کنیم مثلا شاید با یک یا ۲بار چک کردن طرف مقابل(بدون اینکه خودش متوجه شود) از حقیقت ماجرا با خبر بشویم و در نهایت با روشن شدن ماجرا، موضوع را با همسرمان مطرح کنیم و از او توضیح بخواهیم و ۲نفری مشکل را حل کنیم و اگر نشد با بزرگتر یا مشاوری موضوع را مطرح کنیم اما اگر مطمئن شدید که شک شما اشتباه است باید روی خودتان کار کنید تا کاملا موضوع را فراموش کنید.

      ● ۳قدم مهم

      اگر به همسرتان شک کردید و بعد از مدتی فهمیدید شک شما اشتباه بوده است، اگر همسرتان متوجه شک شما نشده باشد باید روی خودتان کار کنید تا کاملا شک را فراموش کنید و تنها چیزی که می تواند شک ها و ناآرامی های بین دو زوج را از بین ببرد، محبت کردن بی قید و شرط به یکدیگر است. چون در این صورت رابطه دلپذیر می شود و در نتیجه دوباره اعتماد و آرامش به زندگی بازمی گردد اما اگر همسر شما متوجه شک شما شده باشد، باید اول به اشتباه خود اعتراف کنید و از او معذرت خواهی کنید، بعد به نوعی با رفتارهای تان نشان دهید که کاملا به او اعتماد دارید، یعنی مثلا کمتر سؤال کنید و… قدم سوم این است بدون قید و شرط به او محبت کنید و عشق بدهید.

      ● وقتی شک کردن تبدیل به بیماری می شود

      بعضی اوقات فرد آنقدر شک می کند که می توان او را بیمار دانست، برای تشخیص بیماری اول از همه باید دید که آیا او همیشه و در تمام مراحل زندگی اش دچار شک بوده است؟ دوم اینکه شدت شک زیاد است یعنی فرد در هر مسئله کوچک و بزرگی به شدت و بدون دلیل شکاک است و این شک ها هم خودش را آزار می دهد وهم اطرافیانش را. یعنی زندگی فرد تحت تاثیر قرار گرفته است و تمام زندگی اش تبدیل به بحث و جنجال می شود ولی آدم نرمال فقط گاهی و به ندرت در امور اطرافش شک می کند. اگر همسر شما نیز جزو این گروه است باید از او بخواهید که برای حل کردن مشکلش به متخصص مراجعه کنید(هیچ گاه به او نگویید خودش تنهایی باید پیش متخصص برود چون حتما جبهه خواهد گرفت) یعنی باید همگام باهم مشکل را حل کنید.

      ● دخالت ممنوع

      گاهی پیش می آید که زن یا شوهر یا هردو در کارهای هم دخالت های فراوانی می کنند مثلا اینکه برای لباس پوشیدن هم، نوع حرف زدن هم و رفتار با دوستان و… تعیین و تکلیف می کنند، یعنی حتی می خواهند کوچکترین رفتارهای طرف مقابل را نیز کنترل کنند، کسانی که اینگونه رفتار می کنند اول از همه باید بدانند اینگونه رفتارها نه تنها آن ها را به هم نزدیک نمی کند بلکه رابطه نیز آسیب می بیند دوم اینکه این افراد باید از خود سؤال کنند که نگران چه هستند که می خواهند همه رفتارهای همسرشان را کنترل کنند، معمولا آدم های کنترل گر می خواهند طرف مقابل شان آنگونه باشد که آن ها می خواهند و این کار اشتباهی است.
      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      021-22354282

  • سلام من دختری 15 ساله هستم وقتی که 6 سالم بود به خاطر رنگ پوستم مسخره میشدم خود رابد ترین و زشت ترین ادم روی زمین میدانستم هیچ دوستی نداشتم همه یامنو مسخره میکردن یا بخاط پول بهم نزدیک می شدنن هیچ دوست واقعی نداشتم به هیچ کس نمیتونستم اعتماد کنم با اینکه نه سال از ان سال ها میگذرد هنوز اتماد به نفس وارد شدن به اجتماع راندارم ووقتی هم به بیرون یا بازار می روم نمیتوانم در صورت مدرم نگاه کنم چون میترسم چهره ام را ببینند و مسخره ام کنن به خاطر این ترس به خوردم روی اوردم خوردن بستنی اضطرابم را کم میکرد به تدریج چاق شدم و زشت جوش های صورتم هم دیگه چهره ام را وحشتناک تر کرد دیگر قدم بلند نشدو کوتاه ماندم حالا اصلا نمیتوانم از خونه بیرون برم نه اینکه نمیتوانم به ندرت میروم خیلی کم هنوز که هنوزه وقتی به یاد اون مسخره کردنا می افتم خشم و ترسی شدیدی وجودم را فرا میگیرد خشمی که دلم میخواهد همه ی انها را نابود کند و ترسی که میخواد از انها فرار کند چیکار کنم؟

    • این دیوارو خودت به وجود اوردی و خودتم باید بشکنیش ..چون اونقدر شجاعت داشتی در مورد مشکلت صحبت کنی
      پس تحت نظر یک متخصص تغذیه وزنتو کاهش بده و از فرصت باقی مانده برای ورزش و کاهش وزن استفاده کنید ...
      اینطوری اعتماد به نفس از دست رفته رو بدست میارید و از این پوسته بیرون میایت

      دختران جوان بدانند درست است که به طور معمول روند افزایش قد تا سن 17 سالگی متوقف می شود، اما نترسید. شما می توانید به آرامی و به طور پیوسته قدتان را بلند کنید.
      برای شروع بهتر است با یک ورزش کششی شروع کنید. برنامه ورزشی روزانه را در برنامه خود قرار دهید. به یک پزشک متخصص مراجعه کنید.

      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      دفتر شریعتی:
      ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه

  • با سلام و خسته نباشید خدمت شما و همکاران محترمتون من نزدیک به 3 سال هستش که دچار این مشکل شدم و وقتی توی جمع قرار میگیرم و کسی به چشمام نگاه میکنه ناخودآگاه صورتم شروع میشه به سرخ شدن و وقتی صدام میکنن توی جمع خانوادگی حتی چه برسه به جمع ناشناس که دیگه اوضاع وحشتناک تره، شروع میشم به سرخ شدن جوری که دیگه نفس بهم نمیرسه و واقعا این قضیه برام خیلی دردناکه و همه فکر میکنن من دارم دروغ میگم یا خجالت کشیدم در صورتی که ارتباط چشمی نداشته باشم خیلی خوب و عالی میتونم صحبت کنم و این مشکل روز به روز داره زیاد میشه خواهش میکنم راهنماییم کنید

    • جمع هراسی به اختلالی گفته می شود که اضطراب شدید و کم رویی زیاد از حد در موقعیت های اجتماعی از ویژگی های آن محسوب می گردد. جمع هراسان از این که دیگران کنجکاوانه آن ها را زیر نظر میگیرند، مدام و شدیداً در بیم به سر می برند و اعمال شان آنان را سراسیمه و سر افکنده می نمایاند. هر چند ظاهر شدن در انظار عموم برای بسیاری کسان با اضطراب هایی توأم است، اما باید دانست که امکان دارد مقادیر دلهره در مبتلایان به جمع-هراسی به اندازه ای زیاد باشد که اینان از موقعیت های اجتماعی روی بگردانند.

      وانگهی، غالباً پیشاپیش، از اوضاع مهیب مشوش می گردند. با این که شمار کثیری از گرفتاران به اختلال یاد شده در می یابند که امکان دارد وحشت، مفرط یا خلاف واقع باشد، ولی در چیرگی بدان ناتوانند!

      امکان دارد جمع هراسی صرفاً به یک وضع محدود شود (همچون بیم از صحبت در مکان رسمی یا غیر رسمی، یا خوردن، نوشیدن یا نوشتن در جلوی دیگران) یا شاید در شدیدترین حالت چنان گسترده شود که شخص در هر موقعیت اجتماعی با نشانه های ترس آلود، روبه رو گردد. احتمال دارد جمع هراسی بسیار توان کاه باشد. مبتلایان به این بیماری، اغلب از تشکیل یا حفظ ارتباطات صمیمانه خودداری می-ورزند یا امکانات مربوط به پیشرفت حرفه ی خود را نمی پذیرند. حتی برخی از آنان خانه نشین می-گردند.

      نشانه های جسمانی چنین اختلالی غالباً همراه با اضطراب شدید جمع هراسی است. مبتلایان به چنین هراسی با علایم خاصی رویاروی می گردند، از جمله: کم رویی، تعریق فراوان، لرزش و سایر علامت های اضطراب مانند اِشکال در صحبت، دل آشوب (تهوع) و سایر ناراحتی های معدوی. این نشانه های آشکار احتمالاً بیم از مخالفت را در موقعیت های اجتماعی افزون می سازند و ممکن است خود همین علایم، کانون اضافی هراس شده و دور باطلی به وجود آورند.

      حدود 7/3 درصد جمعیت ایالات متحده در سنین بین 18 تا 54 سال (تقریباً 3/5 میلیون امریکایی) در سال خاصی به جمع هراسی مبتلا می شوند.
      جمع هراسی، زنان را دو برابر مردان گرفتار می-سازد؛ هر چند شمار زیادتری از مردها برای این اختلال ویژه، یاری می جویند.
      معمولاً این اختلال در دوران کودکی یا اوایل نوجوانی آغاز می شود و ندرتاً پس از 25 سالگی بروز می کند.

      پژوهش پیرامون علل جمع هراسی در جریان است. برخی بررسی ها، بیانگر وجود ناحیه ی کوچکی در مغز به نام «بادامک» است که تصور میرود در مرکز آن قرار دارد و واکنشهای مربوط به ترس را مهار می سازد.

      مطالعات صورت گرفته در زمینه ی حیوانات، دلالت بر آن دارد که جمع هراسی احتمالاً جنبه ی توارثی دارد.

      بخشی از تحقیق به عمل آمده حاکیست که اختلال جمع-هراسی، مبنای زیست شیمیایی دارد. دانشمندان را عقیده براین است که اختلال مورد بحث احتمالاً بر پایه ی «تنکردشناسی» (فیزیولوژی) یا هورمونی استوار است.

      پژوهش¬های دیگر، تأثیر محیط را در ایجاد جمع¬هراسی مؤثر می¬دانند. امکان دارد مبتلایان به جمع¬هراسی از مشاهده¬ی رفتار و پیامدهای سایرین – فرایندی موسوم به فراگیری مشاهده و انگاره (الگو)سازی اجتماعی، - بیمناک شوند.

      بیماری¬های همزمان
      جمع¬هراسی ممکن است از عزت نفس بکاهد و خطر افسردگی و خودکشی را بیفزاید.

      امکان دارد کسانی که با چنین اختلالی دست به گریبانند به باده¬گساری یا سایر مواد مخدر روی آورند که به اعتیاد بیانجامد.

      بسیاری از این قبیل افراد به سایر اختلالات اضطرابی نظیر اختلال هراس وحشت¬زدگی یا اختلال وسواس فکری – عملی نیز دچار می¬شوند. گاهی چنان اضطرابی سراسر وجودشان را می¬گیرد که با حمله¬های اضطرابی شدید دست به گریبان می¬گردند. حمله¬هایی مانند غلیان¬های شدید دهشت با نشانه¬های جسمانی که در موقعیت¬های اجتماعی مهیب رخ می¬دهد. هنگامی که حمله¬های وحشت¬زدگی موقعیتی بروز می¬کنند، امکان دارد مبتلایان به جمع¬هراسی ارزیابی¬های نهایی نمایند تا پیشاپیش از اوضاعی دوری کنند که طی آن بیمناکند، احتمالاً حمله¬ی وحشت¬زدگی دیگری روی دهد این اجتناب، ممکن است سرانجام به «ترس از مکان-های باز» و حتی ناتوانی از رفتن به محیط¬های شناخته شده و مطمئن به دلیل ترس و دلواپسی، بیانجامد.

      شیوه¬های درمانی
      پژوهش نمایانده است که برای مداوای جمع¬هراسی انواع درمان¬ها مشتمل بر دارودرمانی، روان¬درمانی یا آمیزه¬ای از هر دو راه¬کار مؤثرند. معلوم شده است که «رفتاردرمانی شناختی» در معالجه¬ی جمع-هراسی مفید است. یکی ویژگی بارز این مداوا این است که بیماران را در معرض موقعیت¬های ترسناک قرار داده سپس بدان¬ها مدد می¬رساند که در چنان موقعیت¬هایی احساس راحتی کنند. .. مثلاً فنونی از قبیل تنفس عمیق را به مردم می¬آموزد تا میزان اضطراب¬شان را مهار کنند.

      جنبه¬ی مهم دیگر درمان، بازسازی شناختی است که شامل کمک به افراد در شناخت داوری¬های نادرست و ایجاد انتظارات واقع¬گرایانه¬تر و احتمال خطر در موقعیت¬های اجتماعی است.

      درمان حمایتی، مانند گروه درمانی، یا زوج و خانواده¬درمانی نیز سودمندی اختلال را به مردم می-آموزد.

  • سلام من 18 سالمه من به بازیگری علاقه داشتم ولی چون امکانش نبود مجبوری به یه رشته دیگه ای رفتم و الان راه برگشتی ندارم چون دیگه اصلا اگه هم برگردم امکانش نیس کلا دیگه همه چی برام ارزش نداره خسته شدم و شب و روز فکر این مسائل هستم ولی نمیدونم چیکار کنم واقعا همیشه فکر اینم بعضی وقتا گریه ام میگیره ولی نمیتونم گریه کنم خیلی خودمو سرزنش میکنم بابت این اشتباهم و واقعا نمیدونم چیکار کنم خودشم من ارزوم تحصیل تو یه جای خوب هست ولی باز امکانش نیس حالا چیکار کنم اصلا خیلی یخته برام موندم باید چیکار کنم

    • بازیگری رشته ای نیست که شما بخوایت بخاطرش از همه چی بگذرید ...میتونید در کنار تحصیلتون بازیگریو به صورت حرفه ای یاد بگیرید
      چون خیلی از افرادی که امروز در عرصه بازیگری موفق هستند از این طریق با این حرفه آشنا شده اند