بنده به یه خانمی علاقا مند شدم
بعد از مدتی و به سختی تونستم باهاشون مطرح کنم
ایشون به من فرصت دادن تا عشقمو ثابت کنم در عین حال شروطی از جمله شغل و خونه برام گذاشتن
من یه مدت دچار افسردگی بودم ‌ه بی همین خاطر پیش یکی از مشاوران همدان میرفتم
ایشون گفتن دختری که فقط فکر پوله به درد نمیخوره
من استباه کردم و به نظر ایشون گوش دادم
به اون خانم این حرفو زدم و خیلی خیلی ناراحت شدن و رابطه ی ما تموم شد
بعد از تموم رابطه افسردکی من خیلی خیلی شدید شد
روزی یه پاکت سیگار میکشیدم
همه چیز برای من بیهوده و بی معنی شده بود
فقط فکر خودکشی بودم
مهر ماه امثال بعد از صحبت های زیادی که با مادرشون کردم تونستم ازشون عذر خواهی کنم و ازشون فرصت بخوام
اما الان ایشون میگن که ما نمیتونیم باهم خوشبخت بشیم
من با این گذشته ی تو چطور به تو تکیه کنم
میگن من هیچ علاقه ای به تو ندارم
خواستم برسیم خدمت شما که چاره ای پیدا کنید برای ما
واقعا من به این خانم وابسته شدم
بدون ایشون جز به خودکشی به چیز دیگه ای نمیتونم فکر کنم
دیشب با یه مشاور صحبت کردم
گفت مشکل اصلی من اینه که محکم نیستم اینه که ضعیفم اینه که نسترن خانمو تهدید میکنم به خودکشی
گفت عشق اجباری نیست
نباید اونو وادار کنی که عاشق تو بشه
این عشق نیست بلکه ترحمه
گفت خودتو وابسته نکن بهشون
اگر وابسته بشی بهش مثل یه چسب میمونی که راه تنفسشو بند آوردی
بذار آزادانه نفس بکشه
بذار خودش انتخاب کنه
اصلا اصرار نکن
بجای اصرار کردن رو خودت کار کن
رو خودت کار کن که محکم باشی روحیتو قوی کن الان ترد و شکننده ای دقیقا مثل یه بچه لجوجی که چیزی میخواد و نق میزنه
گفت اینطور نباش
گفت به معشوقت فرصت بده که آزادانه انتخاب کنه تو هم رو خودت کار کن الان به نظر شما من چیکار باید بکنم