سلام دکتر خسته نباشید
ببخشید یه اقایی اومدن خواستگاری من که خونوادشون مارو به هم معرفی کردن
و اینکه ما هردومون قبلا ازدواج کردیم
و ایشونم گفتن از من خوششون اومده
ولی بعد به مدت خواستن که رابطمون یک سال طول بکشه
ولی چون من قبول نکردم و گفتم دو سه ماه،گفتن چون منو نمیخوان از دست بدن قبول کردن
ولی وقتی موعدش شد گفتن جا زدن و میترسن
بعدش دیگه بینمون بحث پیش اومد و سعی کردن منو قانع کنن
بهشونم که گفتم بریم مشاوره قبول نکردن
حالاام که همینطور مونده هیچ حرفی راجع به اینده نمیزنن
و فقط دوست دارن بریم بیرون و خوش بگذرونیم
حالا من نمیدونم واقعا باید چیکار کنم
بهشونم گفتم اگه تو دنبال به اصلاح دوست دختر هستی من نمیتونم دوستت باشم من هدفم زندگیه،وایشون گفتن من دوست نمیخوام زندگی میخوام
ولی وقتی باهاشون صحبت میکنم راجع به اینده به هم میریزن،اینجوری ام که مونده من به هم ریختم
و اینکه منم دوستشون دارم
خواهش میکنم کمکم کنید