سلام روزتون بخیر عذر میخوام من برای مشاوره ازدواج سوال داشتم ازتون من ۳۲ سالمه به مدت ۹ سال آقایی رو باهاشون رفت و آمد دارم خیلی مشکلات داشتیم که نتونستیم عقد کنیم الان مادر من تقریبا ۲ ساله سکته مغزی کردن سمت چپ بدنشون کار نمیکنه منزل خواهرم هستیم چون منزل خودمون نمی‌تونستم امکانات تخت و آسانسور و … براشون فراهم کنیم من ۳ تا خواهر دارم ۳ تا برادر که فقط همین خواهرم که منزلش هستیم کمک هستن بقیه اصلا هیچ کمکی تو کارهای مامان ندارن مگر اینکه نیاز به جابجایی برای دکتر رفتن باشه که برادرم میان کمک می‌کنن من ۲۴ ساعت هر روزم در اختیار مامانم هیچ کدوم هم گوش شنوا ندارن که بیان در طول هفته چند روز جامونو عوض کنیم منم ازدواج کنم اون آقا هم منو دوست داره هم مشکلات خودشونو دارن خرج خونه شونو میدن پدرشون روز با ماشین کار می‌کنه خودش شبها تو اسنپه اصلا نمیتونم ببینمش گفت به خواهرت بگو تا من خونه دو طبقه پدری که نشستن و یک طبقه ش هم مال خودشه مستاجر نشسته رو بفروشم دیه و قرض هایی که گردنشونه رو بدن با باقیش دو تا خونه کوچکتر برای خودمون و پدر مادرش بگیره تو این فاصله بیان هرزگاهی اینجا همو ببینیم وای خواهرم موافقت نکرد گفتن تا محرم نشدید حق نداره بیاد اونم گفت خب ما عقد کنیم نمیزارم زن تو خونه باجناق بمونه میبرم از اینور هیچ کس نیس به مادرم برسه احساس میکنم دارم افسردگی میگیرم هیچ شادی ندارم من واقعا مستاصلم گیر کردم با همه چی هم کنار اومدیم من پدرم پنج ساله مرحوم شدن اونموقع هم تو مراسم پدرم کلی کمک کردن شرایطمو میدونن جهیزیه هم نمیخوان ولی برای یه دیدار با آرامش باید التماس خانوادمو کنم نه میان جام وایمیستن همکاری کنن نه مالی پشتم هستن نه میزارن بیاد اینجا ببینمش من چیکار کنم شب ها هم تا صبح مسافر میزنه میخواس قبل خونه رفتن منو ببینه بره که تو تاریکی شب تو بیرون هم واقعا ترسناکه بازم خانوادم نمیزارن در طول روز هم ماشین ندارن راه هم دوره من می‌خواستم تا عقد کنیم حداقل روتین هفته ای یکبار ببینمش شما می‌فرمایید من چکار کنم