ببخشید من درجواب ایمیلی که دادین دوباره ایمیل زدم گفتم شاید پاسخ ندین برای همین دوباره درجواب ایمیلی که زدین براتون پیام می فرستمو سوالامو می پرسم… بابات راهنمایی هاتون خیلی خیلی ممنونم
درسته که زندگی ابعاد دیگه ای داره و ما نباید خودمون رو براش یا برای اتفاقات دیگه سرزنش کنیم اما وقتی این اتفاقات به دست خودمون ایجاد میشه نمیشه تا آخر عمرمو اونارو نادیده بگیریم وباهاشون کنار بیایم… از نظر دیگه اینکه من هیچگونه علاقه ای به این رشته و… ندارم حتی اگه بگن تو این رشته میلیارد ها تومن پول هست من نمی خوام چون اصلا میلی به خوندن و بودن و ادامه دادنش ندارم… من خودم نمی خوام دیگه خودمو. و رشته پزشکی دندان یه دا و یا حتی پرستاری رو به این رشته ترجیح میدم من با دست خودم خودمو نابود کردم و می خوام دوباره سعی کنم اما خانواده مخالفن نمی دونم چی کار کنم و چه راه حلی پیدا کنم از یه طرف دیگه من عاشق شدم و به خاطر حتی اون عشق هم دوست دارم یه فرد قوی و موثر باشم دام می خواد بتونم کاری رو بکنم اما چون تو رشته که اصلا دوست ندارم و حالم ازش بهم می خوره هستم نمی تونم موثر باشم… حرف شما برای کسی که اتفاقی براش افتاده مسببش خودش نیست درست و متینه اما برای کسی که تا الان هرگز هرگز از کارهاش پشیمون نیست جز این هرگز شکست نخورده و نخواسته مثل ششکست خورده ها باشه این بدترین چیز تو دنیاست من برای جاه و مقامش نیست که علاقه دارم من خودم بیماری دارم که دلم می خواد به جایی برسم که هم خودمو درمان کنم و هم اینکه نذارم دیگران درموردم حرف بزنن کسانی که در حد من نیستن دلم نمی خواو با کسانی درس بخونم که از سطح من پایین ترن و من لیاقت همچین سطحی رو ندارم واقعا حالم خیلی بد میشه تا امروز هرگز یه روز خوش نداشتم حتی عاشق شدنم هم با گناه همراهه برام حس گناه دارم از زندگی از همه چیز متنفرم… برای همین موندم چی کاری می تونم انجام بدم که راضی کنم خانوادم…. شما به این فکر کنین از یه جایگاه نچندان بالا که با چنگ و دندون داری محافظت می کنی بیوفتی تو یه باطلاق پر از کثافت چی حسی دارین دوست ندارین خودتون رو از اون تلاق در بیارین؟