با سلام ممنون میشم با راهنماییتون کمکم کنین
من خانم ۲۶ ساله هستم سه سال متاهلم تو زندگی با همسرم باهم خوب کنار میایم و بالا پایین زندگیو باهم طی میکنیم
اما من مشکل اصلیم خانواده خودم هستن درسته برام چیزی از لحاظ مادی کم نذاشتن اما از اول هم مدیریت روی ارامش زندگیمون نداشتن پدرم هیچوقت روی مادرم تمرکز و تسلط نداشت ینی مادرم خیلی دادو بیدا میکرد و‌پدرم جو خونرو نمیتونست ارام کنه مادرم مشکل اعصاب داشت و خیلی فحاشی میکرد هنگام درس کار کردن با من و برادر کوچکترم همیشه عصبی بود پدرم همیشه همه جوره مارو حمایت مالی میکرد چیزی کم نمیذاشت برای مادرم درسته خیلی مال باخت اما خسیس نبود مادرم بهدنرپز عصبی تر شد و حتی دکتر دارو هم کمکش نمیکرد چون هیچکس جز خودشو قبول نداشت و سلطه جو بود و باهمه کل کل و دعوا داشت تمام این رفتار ها تو زندگی ما موثر بود من از جو خونه فراری بودم ارزو‌داشتم زودتر با یکی ازدواج کنم که خلاف پدرم باشه بتونه زندگیو رو دستش بگیره همینطورم شد مادرم با همون رفتاراش تو ازدواج منم اوایلش اذیت کرد درسته خیلی مهربونی هم داره اما یهو بخاطر شخصیت دوقطبیش منم همیرمو عذاب میداد که با فاصله گرفتتن های من کمتر شد الان همون اخلاق بی تفاوت پدرم رو زندگی برادر ۱۹ سالم ثاثیر گذاشته و‌بردارم یه پسر پیش به سوی خود شده و بی ادبه و درس نخونده و اذیتشون میکنه حسابی
مادرم بیمار تر شده حرف هیچکسو حتی دکتر رو‌برای دعوت به ارامش نمیپذیره و پدرم هم عصبی کرده همش تو خونشون جنگ و‌دعواس منم فاصله دارم طوری که ماهی یبار میرم خونشون با همسرم چون هم خجالت میکشم از دعواها هم‌میترسم تو زندگیم لطمه بیاد
هرچی با مادر صحبت میکنم که دست از جنگجویی با اطرافییانش برداره کوش نمیده با خواهراش و مادرش و همه همه در جنگه با همه مبارزه میکنه منم وقتی باهاش حرف میزنم بمن میپره و پدرم ازش دور شده همه خستن از کاراش چون خیلی راجب زندگی دیگران کنکاش میکنه خیلی سوالم طولانی شد چون باید میگفتم
میخوام بدونم من گاهی عذاب وجدان دارم که عز مادرم دورم و‌تنهاش گذاشتم ایا این عذاب وجدان من صحیحه یا غلط؟؟
چون من زندکیمو نمیخوام از دست بدم با رفتارهای نا به هنجار مادرم ابروم جلوی همسرم میره و مادرم اگر زیاد باهاش در ارتباط باشم دوس داره دخالت کنه و بهدهمسرم طعنه بزنه
توروخدا کمکم کنین ایا واقعا من مسئولم در قبالشون یا باید چه کار صحیحی بکنم؟