سلام وقتتون بخیر باشه.من خیلی سعی میکنم خلاصه مشکلم رو مطرح کنم.من دختری ۲۶ ساله هستم ک حدود ۶ سال با هم دانشگاهیم دوست بودم و امسال عید ایشون ب خاستگاری من اومد ولی به خانوادم نگفتم ک دوست بودیم چون خانوادم به شدت خشک و مذهبی هستن و اصلا این مسایل رو متوجه نمیشن و ممکن بود مخالفت کنن و اینجوری مطرح کردیم ک مادرشون منو باشگاه دیدن. نامزدم خیلی برای رسیدن ب من تلاش کرد،از کارش گرفته تا رفتن به سربازی اجباری و … در صورتی که کار خودشون آزاد بود و درآمد بیشتری هم داشتن و لازم نبود ب کار دولتی یا رفتن به سربازی روی بیارن . ک همه و همه رو میگن بخاطر من انجام دادن تا راحت تر بهم برسیم و اینها خواسته های مامان بابای من بودن ک فک میکردیم اگه قبل خاستگاری انجام بدن شانسمون بیشتره و کمتر مخالفت میکنن. خدارشکر موافقت کردن و ما چند ماهه ب قصد آشنایی صیغه هستیم ولی در این مدت خانوادم خیلی به شدتتتت منو اذیت میکنن نمیزارن با آرامش با ایشون بیرون برم و بگردم و برای رفت آمدم ساعت تعیین میکنن ک اگه دیر کنم انواع دعوا ها و چشم غره ها نصیبم میشه.من واقعا نه آرامش دارم ن هیچی خسته شدم از دست سختگیری هاشون. هر روز هم بدتر میشه و الان اجازه نمیدن خونه مادر شوهرم برم در صورتی اونها خیلی با من خوب هستن و همیشه ازم پذیرایی میکنن ولی حالا اونها هم از دست پدر مادر من و کاراشون خسته شدن. بابام وسواس کرونا داره شدییید،مامانم هم تابع ایشونه و هیچکاری برای بهتر شدن شرایط نمیکنه. من و نامزدم هر روز برای بیرون رفتن دعوا داریم ک چرا باید زود برگردی.در این مدت اصلا رابطه زناشویی با آرامشی نداشتیم و دایم درگیر سخت‌گیری های پدر مادرم هستیم و هیچکدوم کوتاه نمیان و من این وسط دارم از استرس و فکرو خیال پر پر میشم.توروخدا راهنماییم کنین که چیکار باید بکنم این وضعیت درست بشه خیلی خسته شدم و میترسم حس و علاقه ای ک بینمونه بخاطر این مسایل کم رنگ بشه.