سلام خسته نباشيد جهت راهنمايي از شما پيام دادم خدمتتون ممنون ميشم كمكم كنيد من فوق ليسانس معماري دارم ٢٩ سال سن دو سال عقد كردم ٣ ماه عروسي تو اين مدت مشكلات زيادي با همسرم داشتم اما يا ساده ازشون گذشتم يا رفع كردم واقعيت بهتر شديم اما به يه جايي رسيدم كه خسته شدم و دو روز خونه امو ترك كردم تنها چيزي كه ناراحتم ميكنه خونه اي كه ساختم با دلم و تنها اشيانه امنو ارامشم بود اما همسرم بي محبت در واقعيت تا الان نشنيدم عزيزم جانم و يا از اين حرفا اما بهم ميگه خرس گنده چاق و اينكه تو خونه فقط مثل يه كلفت بهش رسيدم انگار مرد سالاري كنه و بخواد اونطوري باشه اما من خسته شدم با يه داد و رفتاراي ريزو درشتش زدم بيرون مادرم پشتمه و اصلا همسرمو دوست نداره چون رفتاراي دستوري و خودخواهانه اشو ديده اما مادر و با راهنمايي هاش ميترسم اشتباه كنم من همسرمو دوست دارم اما نميدونم شايد فقط استقلالي كه به دست اوردم و خونه امو دوست دارم نميدونم همسرم حاضر نيست بياد دنبالم خانواده اشو فرستاد يا خودشون اومدن حتي اونها هم ايرادات پسرشونو ميدونن اما نميتونن بهش حرف بزنن چون ناز پرورده است مادرم اصرار داره كه جدا شم اما خودم نميدونم ؟ ميشه شما راهنماييم كنيد ممنون ميشم