سلام ما یه خانواده 4 نفره ایم من 16 ساله امه دخترم و خواهر 7 ساله دارم که تازه رفته کلاس دوم من متاسفانه حرف بد و فحش زیاد می زنم خودم حس می کنم ک این باعث شده تاثییر زیادی در بددهنی همهی اعضا داشته باشه من خودم دوست ندارم این وضعیت ولی مامانم همش بهم فحش میده و میگه چهق در حرف میزنه بابام از وقتی بازنشسته شده اعصاب همه مارو ریخته بهم عین پیرمردا شده حرف گوش کن نیست ازون اول هم دیگران براش مهمتر بودند مصلا من میگم زشته جلو ما باد گلو نزن این کار و نکن اما گو نمیده نه خیلی ولی کتک هم میزه من و خواهرم رو نه که بگم دست به زن داره و هه همش اینکار و میکنه نه وقتی عصبانی شه مثل خیلی از پدر مادرای دیگه همش تو خونه ما دعوا و جروبحثه سر چیزای الکی خواهرم از من حرف بد یاد گرفته هی تکرار می کنه واقعا نمی دونم چی کار کنم از سرش بیفته جیغ میزنه داد میزنه محیط خانواده کلا پر تنشه نمیخوام تاثیر سو داشته باشه روش بگما ما تشویقش میکنیم همش قوربون صدقه اش میریم اینجوری هم نیست که همش دعوا باشه مامانم خیلی سریع عصبانی میشه داد میزنه هپلی میگرده بهشم میگی قبول نمیکنه اتقاد پذیر نیست خواهرم دعوا مون که شده بود پارسال تقریبا میگفت میرم خودومو از پنجره پرت میکنم بیرونا انقدر ما ترسیدیم همونو گفت من گفتم کار بدیه و فلانه و دختر بدا این کارو میکنن یادش رفت میخوام کلا این موضوع از ذهنش بره با اینکه ازون موقع تاحالا حرفی نزده مثلا چن وقت پیش دعوا مون شد گفت میکشموتونا این به خاطر این بود هندونه ک میخوردیم من چند دفعه ب بابام گفتم حواست به چاقو باشه هی گفتم این توجه کرد بهش بعد خجالتی اعتماد به نفسش پایینه مثل بابام من اینجور نبودم شاید الان کمتر شده ولی باز بی اعتماد به نفس نیستم فقط خیلی حساس شدم و وسواس فکری گرفتم میخوام بگم ما چه کار کنیم وضعیتمون بهتر شه اعتماد به نفسش بالا بره ازون ور نمیخوام فکر کنه مثلا تحویلش میگیرم الکیه مثلا الان گفت مامانم بهش بیا مشقاتو حل کن گفت نمیخوام داد زد بابام گفت پس پایین بودیم حرف زدی بستنی خریدیم مامانم گفت الان با دختر همسایه بازی کردی مثل اون شدی خودش اومد گفت نیم ساعت دیگه حل میکنم الان باید به حرفش گوش داد یا حرف خودشون یعنی پدر مادرم اجرا شه ؟ خودش میگه تو مدرسه دوست دارم ولی ی بار که سرزده رفتم تنها بود با بچه ها بازی میکنه اونا هم همینطور اما مثلا اون بگه بریم دوچرخه اینم میگه چشم مطیع حرف بقیس نظر خودش رو ب کرسینمی نشونه دوست داره اما نمیدونم چرا واقعا اون روز تنها بود من نمی خوام خجاللتی باشه الان با من بحثش شد گفت میخوا بمیرم مردم ازین زندگی چه کنم اینا از سرش بیوفته مرسی