7
مشاوره زوج درماني
همسرم با من صحبت نمي كند و در اتاقهاي جدا زندگي مي كنيم همه چيز را پنهان مي كند و به راحتي دروغ مي گويد. در محل كار با دختري دوست شده و در سايتهاي آنلاين دختريابي ثبت نام كرده ولي انكار مي كند. چندين سال است كه با فيلمهاي سكسي خودارضايي مي كند. ظاهر موجه دارد و من خودم هم باور نمي كنم كه اين كار ها را مي كند.
سلام به شما دوست عزیز
قابل درک هست که این شرایط برای شما با فشار روحی زیادی همراه شده است اما جدا کردن اتاق ها و صحبت نکردن یعنی مسیر ارتباطی شما ها باهم کامل قطع شده است و خب این مسیر هیچ کمکی به رفع این مشکلات و بهبود آنها نمی کند و حتی می تواند شدت مشکلات را بیشتر کند در صورت تمایل به سوالات زیر پاسخ بدهید تا باهم بیشتر صحبت کنیم.
ما هر دو ٤٥ سال داريم و ١٦ سال است كه ازدواج كرديم. نزديك ١٠ سال است كه با ديدن پورن خودارضايي مي كند و اين خود خيانت عاطفي است. وقتي اولين بار فهميدم يك روز گفت فروشگاه رفتيم كاندوم هم بخريم و بعد از يك هفته من ديدم كه كاندومها كم شدند و وقتي ديد متوجه شدم گفت كه صبحها زود مي رفتم محل كار و خود ارضايي مي كردم و براي اينكه كثيف كاري نشود از كاندوم استفاده مي كردم. چون خيلي رابطه مون خوب بود و دوستش داشتم بخشيدمش. ولي بعد از اون هم ادامه داد و الان ديگه سالهاست كه با من سكس نمي كند. اخيرا هم كه موبايلش رو از هود جدا نمي كنه و توالت هم ميبره و روي همه چيز رمز و قفل گذاشته. وقتي موبايلش رو چك كردم ديدم كه از وبسايتهاي دوست يابي عضو شده و با دختر هاي ٢٢ تا ٤٤ ساله چت مي كنه. با يه دختر هم تو محل كار آشنا شده و شماره اون با تكست هاش رو موبايلش هست. در مورد همه چيز به راحتي دروغ ميگه مت وقتي غير مستقيم پرسيدم كه كسي تو محل كارت با اين مشخصات هست گفت نه!
بي نهايت پنهانكاري مي كنه و وقتي گفتم كه من تو موبايلت اين ها رو ديدم انكار كرد و فحش داد و گفت كه به من تهمت مي زني و از اون روز ٢ ماهه كه كلا قطع رابطه كرده و روزاي تعطيل از صبح زود ميره سر كار تا عصر كه خسته بشه.
من يك سال براي بيماري سرطان مادرم از خونه دور بودم و كل اين مدت اون هم مشغول كاراي خودش بود، حالا كه برگشتم ازم پول مي خواد چون من هميشه بهش كمك مي كردم و چون اين مدت كه من كار نمي كردم هيچ جوره ساپورتم نكرد نه مالي نه روحي در حاليكه پولهاش رو به خانوادش ميداد و به من در اين مورد هم دروغ مي گفت.
اين حرف نزدنها خيلي اتفاق مي افتاد و باز هم آشتي مي كرديم حتي وقتي هم كه با هم مي خوابيديم سعي ميكرد با فاصله بخوابه. الان دو ماهه كه كلا قيد همو زديم.
دلايل من براي ماندن: ١-فرزند نوجوان ١٤ ساله، هنوز هم دوستش دارم مسخره است با اين همه بدي كه در حق من كرده باز هم در صدد بهبود رابطه مون هستم.٢- زندگي كه با هم ساختيم، من اولين بار براش كار پيدا كردم و تشويق و كمك كردم تا درسش رو ادامه بده، از خيلي چيز ها گذشتم و باهاش همراه شدم تا ادامه تحصيل بده و مادر مريضم رو گذاشتم و باهاش خارج رفتم. خيلي بال و پر دادم تا به موقعيت امروز رسوندمش. كل زندگيم رو فروختم و دلار كردم و به اون كه زودتر رفته بود پيوستم. اون فقط يه ساك برداشت و رفت و من همه كارها رو از اسباب كشي تا فروش خونه و ماشين و همه چيز خودم تنهايي كردم. هميشه مالي و روحي حمايتش كردم، توي خوابگاه و يك اتاق با هاش زندگي كردم و….٣- مادرم كه نمي خوام شاهد جدايي من باشه مخصوصا تو اين مريضي كه داره.
من تنهايي با روانشناس صحبت كردم وقتي بهش گفتم مشاوره بريم گفت من پول ندارم يعني حتي حاضر نيست صحبت كنه و يا خرج رابطه از دست رفتش بكنه.
نه براي من مورد پذيرش نيست ولي اگه جدا بشم اول خانوادم شديد ناراحت ميشن كه در اين شرايط نمي خوام يه درد ديگه به درداشون اضافه كنم و بعد بچه ام كه نمي تونه بين من و اون انتخاب كنه و شديد آسيب روحي مي بينه. دلم براي اين زندگي هم خيلي مي سوزه هر چند كه ديگه اسمش مردگي هست. و اينكه از بيرون خيلي آدن موجهي هست و اعتبار زيادي داره نمي خوام از چشم مردم بيفته و درون واقعي اش آشكار بشه.
سلام مجدد
ببین عزیزم درک میکنم که این شرایط برای شما با فشار روحی زیادی همراه شده است اما شما از ۱۶ سال سابقه زندگی مشترک صحبت می کنید از همان سالهای اول نیز این مشکلات شروع شده است اما عزیزم این ها از خودارضایی همسرتان، تا رابطه با جنس مخالف، اینکه با اینکه شاغل هتسند توقع مالی از شما دارند، بی توجهی به نیازهای عاطفی شما، نپذیرفتن اشتباه ، و… همه موضوعات مهمی هست که نمی توان با نادیده گرفتن آن پیش رفت چون به مرور شدت بیشتری هم همانطور که مشاهده می کنید پیدا می کند.
اینکه شما برای زندگی مشترک و موفقیت همسرتان تلاش کرده اید قابل احترام هست اما در این مسیر خب نیاز است که همسر شما نیز تمایل به بهبود این شرایط داشته باشند تا بتوانیم امیدوار باشید باهم همراهی هم این مسیر بهبود پیدا کند در غیر این صورت خب این مسیر می تواند سالها به همین روال ادامه پیدا کند.
در موضوع خیانت اولین گام اینکه که داقعا فرد اشتباه بودن مسیر خودش را بپذیرد و بعد در مسیر رفع مشکلاتی که باعث ایجاد خیانت شده است گام بردارد و در این مسیر با تعهد و ثبات در تعهد کمک شود تا این اعتماد از دست رفته بازسازی شود.
در این مسیر خب بهتر است بررسی کنید که این سبک از زندگی مشترک برای فرزند شما چه میزان سازندگی دارد در کنار اینکه خب در احترام به مادرتان یک سال برای نبودن در کنار همسرتان زمان زیادی می باشد پس بهتر است که در کنار مراقبت از خانواده سعی کنید که مسیر ارتباطی با همسرتان قطع نشود.
در این مسیر بهتر است در احترام و رد زمان مناسبی که فرد دیگری حضور ندارد واضح و روشن در مورد مشکلات و احساساتی و حتی نیازهای جنسیتان با ایشان صحبت کنید و صحبت های ایشان را نیز بشنوید و از ایشان سوال کنید که برنامیشان برای ادامه زندگی مشترکتان و رفع این مشکلات چیست شاید از این طریق بتوانید با بیان کردن و شنیدن صحبت های یکدیگر با بینش بهتری تصمیم گیری کنید.
مشكل اينه كه اصلا تمايلي به صحبت نداره و موضوع رو تمام شده مي دونه. فكر مي كنه با اين دخترايي كه دورش جمع كرده راحت هست و نيازي به من نداره. يكي از اينا رو كه باهاش صحبت مي كنه رفتم ديدم يه دختر ٢٧-٢٨ ساله است كه سه ساله از شوهرش جدا شده و در سن ٢١ سالگي با پسر استادش كه خانواده بسيار ثروتمند و سرشناسي دارن ازدواج كرده و با شوهرش فاصله سني زيادي داشته ولي موقعيت خيلي خوب ثروت و مقام داشته و بعد از ٦ سال جدا شده و الان دنبال كيس هستش. با اون تو محل كار صحبت مي كنه و شمارش رو هم داره بعضي پياماشو ديدم كه شوهرم بهش مي گفت امروز عصر اومدم ببينمت نبودي، اون روز ناراحت ديدمت، مشكلي كه نداري؟ خانواده چطورن؟ …. در حالي كه هيچوقت براش ناراحتي من مهم نيست و حتي به مادر مريضم تلفن هم نمي كنه كه حالش رو بپرسه. نمي فهمه كه دور و برش همه شون درب و داغون هستن و صرف اينكه دختر هستن بهشون تمايل داره، حتي از كارايي كه مي كنه پشيمون هم نيست و شديدا حق به جانب ميدونه خودش رو. حتي بچه خودش رو هم بيرون نمي بره و كل تعطيلات تابستاني و زمستاني و پنجشنبه جمعه براي ما فرقي نداره. اقلا بچه خودش رو پارك هم نمي بره و كل زندگيش پشت كامپيوتر و موبايلش و محل كارش وقت مي گذرونه. اصلا نمي دونم اين آدم قابل اصلاح هست؟ چون خيلي وقتها بهم قول داده دروغ نگه و پنهانكاري نكنه ولي بازهم اين كاراش رو ادامه داده. يه جورايي بدون دروغ نمي تونه سر كنه آيا بايد با اين ادامه بدم يا حتي بعد از اينهمه تلاش بازهم اگه برگرده دوباره چند وقت ديگه كارهاس رو از سر مي گيره؟
درک میکنم که روبرو شدن با این پیام ها و شرایط برایت با فشار روحی زیادی همراه هست اما عزیزم در این مسیر زندگی مشترک نیاز به تلاش هردوی شما دارد و تا زمانی که همسرتان تمایلی به رفع این مشکلات ندارند و اصلا از رفتار خود پیشمان نیستند این مسائل و مشکلات همانطور که در این ۱۶ سال ادامه پیدا کرده است می تواند بازهم ادامه یابد و بهتر است که شما براساس واقعیت ها در این مسیر تصمیم گیری کنید که آیا واقعا مایل به ادامه زندگیتان به این سبک هستید و یا می خواهید از مسیر دیگری برای زندگیتان تلاش کنید در هرصورت بهتر است این مسائل به صورت دقیق تر بررسی شود تا شما بتوانید برای قسمتی که مربوط به خودتان هست تصمیم گیری کنید.
البته كل يك سال كه جدا نبوديم و در اين مدت دو بار به شهري كه در آن بودم سفر كرد ولي هيچ تمايلي به بودن با من و حتي ديدن من نداشت و با خانواده اش مشغول بود و فقط سعي داشت به بهانه هاي مختلف فرزندم را با خود پيش خانواده اش ببرد و حتي از من دلخور بود كه چرا اجازه نمي دهي فرزندم با او و خانواده اش مسافرت برود، مي گفت چرا من بايد به منزل شما بيايم و با شما شام بخورم در حاليكه با خانواده خودم شاد هستم و دوست دارم آنجا باشم؟ با آنها رستوران و باغ و شهرهاي مختلف مي رفت و همه هزينه هاي آنها را هم پرداخت مي كرد حتي يكبار كه فرزندم هم با آنها بود او را مجبور كرد كه به من دروغ بگويد تا من نفهمم كه رستورانهاي لوكس مي روند. يك روز كه براي سر زدن به منزل ما آمده بود من قرار بود نزد پزشك مادرم بروم تا داروهايش را چك كند با اينكه ماشين داشت به من گفت تو با تاكسي برو چون من نمي خواهم وقتم تلف شود و مي خواهم زود پيش خانواده ام برسم. در آن موقع هم كه يك روز در ميان يكي دو ساعت با اكراه و كلي منت پيش من مي آمد موبايلش رو نمي آورد و وقتي مي پرسيدم جوابهاي سر بالا مي داد. هيچ كدام از مناسبتها را نمي خواست با من هدر بدهد. حتي سالگرد ازدواجمان كه آنجا بود گفتم بيا شب جشن بگيريم گفت كه من دوست ندارم خانه شما باشم و همينكه روز تو را دو ساعت بيرون مي برم كافي است. يك بار هم با كلي اصرار قرار بود نهار بيرون بخوريم كه گفت پولش تمام شد و نرفتيم ولي فرداي آن روز با خانواده اش گرانترين رستوران رفت و از من پنهان كرد. وقتي هم مي پرسيدم پولت تمام شده پس چطور خرج مي كني به دروغ مي گفت خواهرم كارت داده است كه بعدا فهميدم خودش چهار سال است كارت بانكي جديد دارد كه من بي خبر هستم. البته خانواده اش هم نقش خيلي بزرگي در جدا كردن ما دارند و هميشه به شيوه هاي سياستمدارانه و بسيار هوشمند نقشه مي كشيدند كه ما را از هم جدا كنند و نگذارند با هم باشيم. هر وقت هم اعتراض مي كردم مي گفت آنها هرگز كاري نمي كنند كه زندگي من خراب شود و مشكل از توست. حتي اولين سال ازدواجمان هم مجبورش كردند كه دو هفته با آنها شمال برود و با ماشيني كه تازه خريده بوديم اولين با ر آنها را شمال برد و من هم پيش خانواده خودم رفتم. در كل مدت زندگي ام با من بيشتر از يك هفته مسافرت نرفته است در حاليكه چندين بار با خانواده اش دو هفته مسافرت رفته. حتي عيد نوروز هم سالي كه تازه عقد كرده بوديم با آنها مسافرت رفت و عيد نوروز بعدي يعني اولين سال ازدواجمان هم كه من مرخصي نداشتم خانواده اش اصرار مي كردند كه او تنها پيش آنها برود چون يكي از فاميلشان از خارج آمده بود و من بايد تنها مي ماندم، او هم وسايلش را جمع كرده بود و داشت مي رفت كه به اصرار من ماند چون هنوز اولين سالمان بود. يعني از همان اول هم خانواده اش به طرق مختلف مرا در چشم او آدم بدي جلوه مي دادن و من وقتي بهش اعتراض مي كردم مي گفت حرفهاي آنها روي من اثر ندارد و من تو را دوست دارم، در حاليكه خيلي روي رفتارش تاثير مي ذاشت. من همه دخالتها و بديهاي خانواده اش را تحمل مي كردم چون باور داشتم كه دوستم دارد. او شديدا تحت تاثير حرفهاي آنهاست ولي خودش اصرار دارد كه اينها افكار و صحبت هاي خودش هست و شستشوي مغزي نمي شود. حتي مرا مقصر فوت پدرش مي داند و مي گويد كه تو ٦ ماه قبل از مرگش مي دانستي كه شديدا مريض هست و از من پنهان كردي. با كمال تعجب به خانواده اش نمي گويد كه چرا به من نگفتيد، اگر واقعا حال پدرش اينقدر بد بود و آنها هم مي دانستند چرا هيچ كدام به او نگفتند؟ در مورد همه چيز و حتي اتفاقاتي كه من هيچ نقشي ندارم مرا مقصر مي داند و در دل از من كينه دارد. حالا هم كه از يك طرف رفتار هاي غير دوستانه و خصمانه خودش و از طرف ديگر نقش پر رنگ خانواده اش در از هم پاشيدن ثبات مالي و عاطفي زندگي من عرصه رو برام خيلي تنگ كرده و واقعا درمانده شده ام. به هيچ وجه خودش رو گناهكار نمي دونه و با عزم راسخ خيانت عاطفي و فيلمهاي پورن و چت با دختر ها چه در فضاي مجازي و چه محيط كار ادامه ميده. در حاليكه از من پول مي خواد به خانواده اش به عناوين مختلف پول مي فرسته، حتي براشون محصول دست ساز مي فرسته كه بفروشن و يه جوري براي آنها با هزينه كردن از زندگي من شغل ايجاد كرده. حتي اگر حاضر به صحبت هم باشه با توجه به سابقه طولاني دروغگويي و پنهانكاري و قولهاي مكرر كه ديگر دروغ نمي گويد آيا مي توانم بهش اعتماد كنم؟ آيا بهتر است همينجا جدا شوم يا باز هم فرصت بدهم؟ آيا براي فرزندم جدايي بهتر است يا زندگي جدا در يك خانه؟ لطفا مرا راهنمايي كنيد.
انچه در این مسیر مشخص می باشد اینکه بهتر است تنها به قول اکتفا نکنید و سعی کنید که واقعیت هم در نظر داشته باشید در هرصورت اگر قرار است بازسازی انجام شود بهتر است که دلایل این رفتارها و پنهان کاری و دروغ و … شخص و رفع شود پس بهتر است که با مراجعه هردویتان به زوج درمانگر این مسیر را طی کنید اگر ایشان نیز تمایل به ادامه زندگی مشترک و بازسازی این مسیر دارند.