سلام . وقت بخیر . یه مدت بود که حس میکردم که یکی از همکارام که بهم کار مقاله نویسی و… نشئن میده بهم علاقه داره … بیشتر ازونجایی که سفری که دانشگاه ترتیب داده بود رو نمیخاستم برم و اون اقا باهام صحبت کرد و راضیم کرد که برم . جاهایی که بهش نیاز داشتم هم همیشه بوده و کمکم کرده . تا حدود 4 روز پیش که متن رمانی رو که خودم نوشتم رو براش فرستادم که بخونه . بعد پرسیدم که خوندی ؟ گفت که باید حتما جواب بدم ؟ گفتم نه …اما حقیقتش بهم بر خورد … اصلا نمیدونم چرا براش اینا رو نوشتم اما نوشتم که من اصلا نمیدونم چرا بهتون پیام میدم یه مدته یه جوری شدم و اصلا کتابو نمیخاد بخونی پاکش کن ….خلاصه پیامی برام فرستاد و به اسم کوچیک صدام کرد …خیلی تعجب کردم . چون من به لطف خدا یه دختر مذهبی چادریم .روابطم رو سعی میکنم چارچوب داشته باشه و سخت گیرم البته بجز این بار که همه چی رو خراب کردم …نوشتم که بهتره دیگه بهم پیام ندیم . نوشت که حالت خوبه ؟ و…..خلاصه همش میگفت اروم باش اتفاقی نیفتاده … من واقعا حالم خوش نبود نفسم بالا نمیومد و اشک امونمو بریده بود . خلاصه گفتم دیگه کار از کار گذشته …تو اصلا به من فکر کردی تا حالا ؟ گفت اره ولی نه مثله تو … خلاصه یه حرفای دیگه هم گفته شد و یه چیزایی گفتیم که اونم گفت الان منتظری بگم دوستت دارم ؟ …..گفتم نه میدونم که نداری …گفت از کجا به این نتیجه رسیدی ؟ گفتم از حرفات از رفتارت فقط میخای ارومم کنی از یادم بره ..21 سالمه بچه که نیستم ….نوشت که بنظرت چرا میخام اروم بشی … گفتم چیزی نگو که درگیرم کنی از سر دلسوزی حرف نزن …. گفت تو درگیر هستی من چیزی نمیگم ….خلاصه همش میگفت بزار زمان بگذره ….همش میگفت من به کسی چیزی نمیگم … و اینکه میگفت من یه بار عاشق شدم دیگه عاشق نمیشم فقط از روی عقل تصمیم میگیرم ….اخرشم گفت جان من ارام باش غصه نخور بزار ببینیم خدا چی میخاد ….
این اقا قبلا با یه دختری بوده که قرارشون ازدواج بوده اما به خاظر مذهب دختره خانواده ی دختره نزاشتن … قبلا میگفت که رابطه ی ما تقریبا تمومه …
الان حدود 4 روز گذشته و هیچ کدوم به همدیگه پیامی ندادیم …. واقعا میخام بدونم با این اوصاف و چیزایی که گفتم احتمالش هست که منو بخاد ؟؟؟ چند روزه واقعا ذهنم درگیره …. میدونم کار اشتباهی کردم در این مورد با یه نا محرم حرف زدم …احساس گناهم سر جاشه اما یه حس سردرگمی هم دارم که نمیدونم واقعا منو میخاد یانه … تا کی باید صبر کنم که ایشون حرف بزنن …