سلام خدمت شما
من دانشجو هستم و به مدت سه سال با اقایی که هم رشته خودم بودن و الان فارغ التحصیل شدن در ارتباطم. و خانواده ها اطلاع دارند
علت اینکه بعد از سه سال رابطه هنوز نتونستیم ازدواج کنیم خیلی چیزاست ! یکیش به دلیل سن مون هست که به نظرم کمه شرایط کاری تحصیلی و الانم که سربازی!
ایشون از هر نظر ادم موجهی هستن از خانواده ی مرفه و تحصیل کرده خودشون بشدت اهل درس و کتاب هستن و پیشرفت رو خیلی دوست دارن ! از کار کردن لذت میبرن و پول داشتن پول دراوردن رو خیلی مهم میدونند، به هر کی شرایطش رو میگم آرزو میکنه کاش جای من بود ولی خب این موارد فقط بخشی از همه ی اون فردِ ، ایشون فرزند آخر یک خانواده چهار نفری هستن برادر بزرگشون ازدواج کرده و دو تا خواهر دارن که مجرده ! و من احساس میکنم بار زندگی مادرش و خواهراش به دوش ایشون هست چون پدرشون خیلی نمیتونن کار کنند
البته خواهراش هر دو شغل خوب و پر درامدی دارن ولی با این حال خیلی از کارهاشون به عهده ی این اقاست ! جا به جا کردن شون خرید بردن شون و همیشهدر دسترس هستن برای خواهراش البته خواهراش هم خیلی به ایشون توجه خاص دارن و بسیار هواشو از هر نظر دارن ، از طرفی همه کارای خونم با ایشونه خرید کردن بردن اوردن کلا هر کاری که پدر خانواده وظیفشه انجام بده به عهده ی ایشونه !!!وقتی ام من حرفی میزنم میگن مادرمه نمیتونم نکنم ! چیزی که اذیتم میکنه این هست که با این شرایط وقتی ام برای من میمونه؟ چطور میتونم بفهمم این اقا بعد از ازدواج خودشو کمرنگ تر میکنه و ی زندگی مستقل از اونا رو شروع میکنه؟ من به هیچ وجه با کار ایشون برای خانوادش مشکل ندارم مشکلم این هست که بعدا قراره همین توقعات باشه؟ نمیدونم خانوادش میپذیرن که ایشون قراره ازدواج کنه و باید مستقل باشه و درک میکنند که ممکنه خیلی از کار ها رو نتونه براشون انجام بده؟ الان این گله همیشه از برادر بزرگ شون هست که خیلی به مادرش یا پدرش کمک نمیکنه !! یا مادرم برای من که خیلی کمک میکنم دعا میکنه !پسر بزرگ شون صب تا بعد از ظهر سرکار دولتی هستن و بعد از اون تا شب مغازه ی پدرشون در حال کمک ب ایشون هستن و این اقا که قرار هست با من ازدواج میکنه همین وضع رو بعدا خواهد داشت ! نمیدونم چطور این قضیه رو مدیریت کنم نمیدونم حساسیته الکیه ؟ یا واقعا مشکل جدیه
ممنون میشم با جوابتون بهم کمک کنید