سلام وقتتون بخیر
برادرم ۱۲ سال هست ازدواج کرده ۳ تا بچه هم داره خانم و بچه هاشو خیلی دوست داره ، اما تو این سالها همیشه سعی کرد خانمش بهش عشق بورزه و درکش کنه همیشه این یکطرفه بوده و برادرم خیلی طی این سالها زجر کشیده الان بعد از اینهمه سال خانمش کم کم داره به اشتباهش پی میبره و ابراز دوست داشتن میکنه ، اما برادرم دیگه اون رو خیلی دوست داره و اون همه تلاش و جواب گرفتنش الان دیگه براش اهمیتی نداره و نسبت به همسرش سرد شده اما نه بی احترامی میکپه و نه کم گذاشته و بارها گفته و میگه دوست دارم و هنوز ابراز احساسات میکنه ، دوماهی هست عاشق زن متاهلی شده که همکارش هست ، زن متاهل همه تلاشی میکنه که این عشق اینطور نباشه و بهش بارها گفته درست نیست و شما مثل برادرمی ، اما برادرم چیزهایی که در خانمش طی این سالها ندیده در این خانم پیدا کرده ، نمیدونه چکار کنه ، میگه طوری شده با این خانم حرف میزنم هورمونهام فعال میشه ، خونه نشین شده و میگه میخوام از این حس رها بشم و بچسبم به خانمم و باز هر سختی باشی و بی احساسی تحمل میکنم از محیط کارش فراریه که فقط اون خانم رو نبینه شاید درست بشه،اما اون خانم گفته از من فرار کردی تو کاری داری که خانمهایی زیادی در آینده باهات هستن و باید این مشکل رو حل کنی ،نه مسئله رو پاک کنی.
الان من از شما راهنمایی میخوام داداشم آدم مومنی هست و خانواده دوست و خیلی ها قبولش دارن الان بخاطر این مسئله داره داغون میشه چکار کنه ؟