سلام نمیدونم چطوری باید بگم. من19سالمه و همسرم22 یک سال عقد بودیم و دوساله عروسی کردیم عاشق هم شدیم و من قبول کردم شوهرم اولش خیلی خوب بود ولی بعدش شروع کرد ب گیر دادن ب خانوادم چهار ساله که ب هر چیز کوچیکی گیر میده مثلا میگه مامانت از اون حرفی که زد حتما یه منظوری داشت با من بود ب من تیکه انداخت یا مامانت اینکارو کرد با من بود منظور داشت میخاست منو ضایع کنه درحالی که اصلا همچین چیزی نیست از بچگی اینطوری بزرگش کردن پدرشم دقیقا همینطوره و الان داره سر من خالی میکنه خیلیم بد دهن شده و مدام بهم فحاشی میکنه و گاهی دست روم بلند میکنه مثلا وقتایی که میگه مامانت اینکارو کرد وقتی میایم خونه هرچی از دهنش در میاد ب منو خانوادم میگه مدام تهدیدم میکنه و گوشیمو میگیره و من سکوت میکنم چندین بار خواستم برم خونه بابام ولی باز پشیمون میشم منو خیلی محدود کرده تا دم درم نمیتونم تنها برم مدام گوشیمو چک میکنه و هی میگه ب این دوستت پیام نده ی اون پیام نده. من دلم براش میسوزه خیلی تو بچگی اذیت ‌‌شده ولی این دلیل نمیشه بخاد منو آنقدر آزار بده. من مسمم ک یبار دیگ اذیتم کرد فقط قهر نکنم برم خونه بابام برم ک جدا بشم و سر حرفم بمونم دائیاش و خانواد‌شم طرف منن و اگه بهشون بگم نمیدونم تاثیری داره یا ن. یا با وجود این چک کردناش من چطور بهشون بگم. گوشی منو چک میکنه درحالی ک یک سال و چند ماهه ک من رنگ گوشیشو ندیدم سال قبل یهو رمز گوشیشو عوض کرد و ب منم نداد وقتی اون اوایل بهش گفتم گفت با رفیقام چت میکنم زشته بخونی ولی ادامه پیدا کرد و مدام در حال چت کردنه و من اصلا از گوشیش خبر ندارم با این وجود بازم تحمل کردم ولی واقعا دیگه خسته شدم. با این همه حرف خوبیهایم داره مثلا منو دوست داره مهربونه ب فکرمه ب چیزی بخوام بهم ن نمیگه ولی کاش این اخلاقش و بچه بازیهاش درست میشد. میدونم ک خیلی زود ازدواج کردیم ولی اگه میشه کمکم کنید من زندگیمو دوست دارم ولی واقعا دارم اذیت میشم. ببخشید طولانی شد
درضمن چند وقته میگه بچه بیاریم ک من مخالفت کردم و گفتم سنمون کمه. مدام با خودم فکر میکنم من چطور با این اوضاع باید زندگی کنم وقتی آنقدر محدودم چطور مادر خوبی بشم وقتی اختیارم آهنگ زنگ گوشیمم دست خودم نیست چ برسه ب خودم. واقعا امید ب زندگیمو از دست دادم احساس میکنم اگه برگردم خونه ی بابام خیلی زندگی بهتری خواهم داشت ولی چند باری ک حرف طلاق شده یا گفته من طلاق نمیدم یا گفته مهریتو نمیدم فرار میکنم یا گفته جهازتو آتیش میزنم و میام آبروی خانوادتو میبرم و زندگی براتون نمی‌ذارم نمیدونم باید چیکار کنم شاید چون من سکوت کردم داره انقدر ازارم میده