سلام وقت بخیرخداقوت
۳۰سالمه دوسال وچندماهه باپسری آشناشدم ازطریق تلگرام که ۲۸سالشونه.من مشهدم ایشون اهل کردستان اماقصدمون زندگی درتهران یاهرجایی که زندگیمون بچرخه.اختلاف مذهب داریم ولی خونواده هردومون مدهبی نیستن دلیل مخالفت خونواده ایشون فقط دوریه راهه خونوادش سقززندگی میکنن میگم ماصلت کنیم بایدرفت وآمدکنیم که ازعهده هزینه برنمیام خونواده هردومون دری سطح هستن ازهمه نظر ومالی هم.میشه گفت وضع ضعیف داریم.توشرایط بحرانی ازنظر روحی آشناشدیممن چون درونگرام وخونوادم خیلی سخت گیرن هیچ دوستی ندارم وتنهایی خیلی عذابم میدادافسرده شده بودم هیچ هدف وانگیزه ای نداشتم ایشون بخاطرفوت داییشون دچاراختلال اضطرابی بودن که باکمک هم وروانشناس تونستیم بسلامت وباعالی ترین شکل بیرون بیایم هردو.ایشون ازنظراخالق ایده آل هرانسانیه نه تنهامن تواین مدت یک بار بی احترامی یاعصبانیت یابداخلاقی خداروشکرازشون ندیدم چون کلا شخصیتشون آروم ومنطقیه تازه دوسه ماهه سرکاررفتن بخاطرهمین اختلال اضطرابی نتونستن باوجودخوندن وتلاش نتونستن نتیجه بگیرن وازدانشگاه مقطع ارشداخراج شدن الان بازمیخونن کلا اهل مطالعه وپیشرفتن فکربازی دارن اماپول فعلاندارن خواستگارای زیادی دارم خیلیاشونم البته میان میرن دیگه نمیان الانم ی خواستگاردارم وضع مالیش خوبه خونوادم میگن آدمای خوبی ان اما من دلم با پسر کردستانیه زودرنجم وهرکسی مناسب من نیست ایشون انقدبهم محبت کردن که نمیتونم ببینم کسی باهام بدبحرفه حالاچکارکنم بخاطرخونوادم باخواستگارم ازد واج کنم یا باپسری که میخام آیاکارم خودخواهی یاحماقت یااحساسیه چکارکنم ممنون
دوسال نیم هست درارتباطیم دوبارهربار دوروز کامل باهم توشهرگشتیم البته ماشین نداریم پیاده وباتاکسی واتوبوس شهری.ایشون باتشویق من به روان پزشک دانشگاه مراجعه کردن ومسالشون خداروشکرحل شد ولی من نرفتم خودشون منوکمک کردن وتشویق به درس خوندن وکارکردن واینکه رابطه منوباخونواده خودم خیلی بهترکردن رابطه ایشون باپدرش خیلی بهترشده تواین مدت توی دیدارهامون فقط ی مورد بدازشون دیدم اونم توآسانسور وی بارتومترو به خانمهانگاه عمیق داشت وقتی دلیلشوپرسیدم گفت متوجه این رفتارش نشده کلا بقیه رونگاه میکنه چ مرد چ زن چ بچه که ببینه چ شخصیتی دارن وچرامثلااینجوری رفتارمیکنن یاطرزپوششون چ چیزی ازشخصیت وزندگیشون نشون میده گفت دوست داره مردم روتحلیل کنه ولی اون مواردخانمهاروکه گفتم قسم خوردکه یادش نمیاداصلااهل دروغ نیست حتی ب ضررشم باشه راست میگه همه خانواده واقوامش اینجوری ان. اونا رفت وآمدخیلی زیاددارن ولی مانه.الانم خواستگارم که اومده خونوادم خیلی پافشاری میکنن ولی نمیدونن من هنوز بااین پسردرارتباطم هردومون هموبخاطراخلاق وباورهای هم میخایم نه من واسه پول نه ایشون بخاطرظاهرهرچندهمیشه تعریف میکنن ازهمه کارای من وظاهرم میگه هرچی هستی برای من عالی هستی.خودم فقط بخاطراخراجش نگرانم میگم نکنه تنبل باشهالبته ازبچگی کارمیکرده هرچندمیدونم دلیل اصلیش حضورمن وبیماریش بودولی میخام همه جوانب روبسنجم باکمک شما.ازروزی هم که اخراج شددنبال کاربود یک ماه گشت الانم ۴ماهه سرکاره اضافه کاری وایمیسته اصلاندیدم خستگیشوپیش من بروز بده هرچقدم مشکلات داشته باشه همیشه خندونه وتاناراحتی منوکامل برطرف نکنه بامن خداحافظی نمیکنه اونم بادلیل ومنطق وحل مساله.حالانمیدونم دوری من ازخونواده مشکل سازمیشه برام یانه خداروخیلی قبول داره مذهبی نیست فقط خداروباورداره.اگه خوبه چطوری باخونوادم مطرح کنم وراضیشون کنم داداشم حرف آخررومیزنه.برای زندگی هم هرجابه نفع وپیشرفتمون باشه همونجامیریم فرقی نمیکنه ولی خونواده ایشون مخالفن بیادطرف ماولی اگه دانشگاه قبول شم گفته میادخونوادشوراضی میکنه. نمیزاره خونوادش کمترین ناراحتی ازش داشته باشن درباره خونواده منم همینطوریه فرق نمیکنه
کل این مدت شب وروزتلفنی باهم درارتباط بودیم توهمه شرایط.درباره تربیت فرزند تعدادفرزند نوع رفت وآمدنوع پوشش مدیریت مسائل مالی وهمه چیزباهم صحبت کردیم وبیشترایشون برنامه های جامع دارن.بابرادراشون و دوستاشون و همکاراشون صحبت کردم همه نظرمثبت دارن.تنهاموردیکه باعث تردیدم شده دوریه ویکم مخالفت خونوادشون که البته میگه بارضایت میاردشون خواستگاری