سلام
من يه دختر ٣٠ ساله ام.توي زندگي هميشه مشكل داشتم اعتياد پدر و مادر،بعدش از دست دادنه خونمون و بعدش پدرم و الان يه دختر تنهام با يه خونه اجاره اي با مادرم بدون هيچ پس انداز و پولي.درس خوندم مهندسم و شغل دارم اما به شدت افسرده و عصبي و تنهام،هميشه گريه ميكنم از ايندم بدم مياد امكان ازدواج ندارم كسي رو ندارم به فكرم باشه همه مشكلات رو خودم بايد حل كنم.با كسي دوست هستم مدت ٢ ساله اما فعلا قصد ازدواج نداره و منم طاقته بهم زدن رابطه رو و تنهايي بيش از حد رو ندارم هميشه عذاب وجدان و نگراني و استرس دارم،هميشه عصبي ام و بارها فكر خودكشي كردم.از هيچ چيز لذت نميبرم و نسبت به همه حس خشم دارم.هيچ چيز حالم رو خوب نميكنه و نميتونه مشكلاتم رو حل كنه،از اجاره نشيني و بي پشت و پناهي خسته شدم،هميشه فكر ميكنم از همه دور و بريام تنهاتر و بدبخت ترم انگار دارم تاوان پس ميدم بهترين سالهاي زندگيم سياهه و اينده هم با توجه به شرايطم قطعا همينطوره .ترس از دست دادن دارم و همه چيز رو سياه ميبينم.به عمق افرينش فكر ميكنم و به پوچي ميرسم اصلا نميدونم كي هستم و از كجا اومدم ،واقعا چي ميتونه حاله يكي مثل من رو خوب كنه اصلا حاله خوب معنيش چيه چي ميتونه روزاي از دست رفته رو برگردونه يا سياهي ها و زخماي وجودم رو خوب كنه