سلام،من دو سال و خورده ای هست که مجازی با یکی رابطه دارم (کاملا مجازی نبوده و دیدار حضوری هم داشتیم) من ۲۲ سالمه و ایشون۲۳سال،قصدمون ازدواجه و خانواده ایشون کاملاً در جریانن،و خودم میدونم شناخت ناقصه باید ببینم حضوری و مشاوره بریم و اینا….
من دانشجوی داروسازی هستم ایشون فوق دیپلم تکنسین داروخانه هستن و الان کافی شاپ زدن،و از نظر درآمد میتونن برابر یا حتی بیشتر باشن از درآمد آینده من….
ولی من یسری مشکل دارم
حدود چند ماهه هر روز با خودم درگیرم،اصلا احساس رضایت و شادی ندارم
اوایل که هی میگفتم مامان بابام رضایت نمیدن چون دکتر نیستی،چون شهرامون دوره و اینجور چیزا،ولی بعد قانع شدم که ممکنه اتفاق بیافته بهرحال هیچ چیز بعید نیست و حالا رابطه رو ادامه بدیم (فعلا که نمیخام ازدواج کنم تا ۵-۶سال دیگه) ببینیم چی پیش میاد
ولی چند وقته هر روز ی حس جدید داشتم، یروز فک میکنم تموم کنم بهتره،یروزرمیگم خب من ک مشکلی ندارم باهاش چرا تموم کنم!یروز عاشقشم یروز اصلا دلم نمیخاد جوابشو بدم
مسئله اینه که دیگه لذت نمیبرم و دلیل لذت نبردنم هم میتونم توضیح بدم!
برادر این اقا با ی خانمی ازدواج کردن که از هر نظر از ایشون پایینتره نه تحصیلات داره نه خانواده نه روابط اجتماعی نه ظاهر نه پول کلا هیچی با یازده سال اختلاف سنی….و تو ۶ماه خواستگاری و نامزدی و عقد کردن و الان شبانه روز باهمن
من چند وقته فکر میکنم،وقتی این خانم تونسته کسی که هزار برابر از خودش بهتره رو پیدا کنم چرا من نکنم؟؟(در صورتی که اگه من تو اون شرایط باشم و همچین ادمی سراغم بیاد اصلا بهش جواب مثبت نمیدم چون میترسم بعدا تو زندگی بزنه تو سرم بگه بابات معتاد بوده خونتون پنجاه متر بوده و ازین حرفا)ولی مدام دارم فکر میکنم…
فک میکنم چرا من ی رابطه راحت نداشته باشم که تو۶ماه برم سر خونه زندگیم و هر شب پیش شوهرم بخوابم شوهرمم عالیه عالی باشه (در صورتی که من معتقدم حداقل یسال باید رفت و آمد کنیم تا ببینیم به درد هم میخوریم یا نه و ۶ ماه کافی نیست و اصلا دلم نمیخاد ازدواج کنم ولی نمیدونم چرا فکر میکنم بهش😭….
حس میکنم برادر این اقا که اون خانم باهاشون ازدواج کردن خیلی بهترن،هم ظاهری،هم دست و دل باز بودن هم تحصیلی…
وقتی این دختر خانم داداش خوبه رو گرفته من چرا برم سراغ اونیکه کمتره😐
خب اگه من این پسرو دوست داشته باشم که دیگه نباید به این چیزا فکر کنم،نباید فکر کنم که کم داره از نظر تحصیلی ظاهری یا هرچی….پس چرا فکر میکنم؟مدام تو ذهنم مقایسه میکنم میگم نه من لیاقتم بالاتره بعد باز به این نتیجه میرسم مگه این پسر بجز مشکل تحصیلی چی داره که من اینجوری فکر میکنم واسش.. بخدا هیچ جا کم نذاشته واسم،چرا اینجوری فکر میکنم پس!
چیگار کنم خیلی سردرگمم؟؟
مثلا اون اقا خب ده سالم بزرگترن از ما،واسه خانومشون تو این شیش ماه خب حلقه خریدن نشون خریدن موبایل خریدن گوشواره خریدن گردنبند خریدن حتا لاستیک ماشین واسه داداششم خریدن!
ولی من حس میکنم کادوهای خوبی دریافت نمیکنم(نکه نخره! ولی درین حد زیاد نمیگیره)(البته پولم نداره اونقد و بخدا اگرم بهم همچنین چیزایی بده خودم قبول نمیکنم)ولی نمیدونم چمهههههههه
نتونستم بفهمم مشکلم چیه،نمیدونم با چی مشکل دارم
این اقا اول رابطه بمن گفتن دانشجوی داروسازی هستن و من همش فکر میکنم لگه دروغ نمیگفتن رابطمون شکل نمیگرفت
یا فک میکنم اگه دانشجوی دارو بودن من دیگه حسادت نمیکردم به رابطه برادرشون و خانومشون
یا اگه بیشتر میدیدمش و این کرونا نبود ازین فکرا نمی‌کردم….
خیییلیییی سردرگمم واقعا نمیدونم چیکار کنم
بخاطر هیچ و پوچ و یسری فکر ک خودمم نمیدونم از کجا میاد رابطه خوبمو تموم کنم؟؟
و چند وقته به شدت احساس ناراختی میکنم و روزی نیست ک گریه نکنم
شاید افسردگی‌ گرفتم و نمیدونم حال بدمو بندازم گردن کی و چی بخاطر همین گیر میدم به این مسائل
من میدونم حق ندارم راجع به رابطه اونا حرف بزنم میدونم اصلا به من ربط نداره که دختره باباش هرویینی بوده یا نسبت به پسره زشته
ولی از ی طرفم بهش حسودیم میشه حتما الان چقد شوهرشو دوست داره و هیچ تردیدی نداره و از هر نظر خوشبخته…
شما فهمیدین مشکلم چیه؟؟چیکار کنم؟