مشکل با خانواده همسر
سلام
من ۳۲ سالم هست و ۲ سال هست که بعد ۷ سال دوستی ازدواج کردیم رابطه دوستی بسیار عالی داشتیم ولی از وقتی پای خانواده وسط اومده همه چیز داره بد و بدتر میشه احساس میکنم با مردی ازدواج کردم که قبلا زن و بچه داشته و به اونها بسیار متعهد هست و من همسر دومش هستم نقش پدر خانوادرو بازی میکنه برای مادرش همسری میکنه و برای خواهر و برادرش پدری و پدرشون کلا هیییییچ نقشی ندارن خانواده به شدت مادر سالاریه و فقط به خاطر اینکه من با پسرشون ازدواج کردم از مادر همسرم توهینهای خیلی زیادی شنیدم تو هر فرصتی که تونستن حتی تو جمع وقتی از همسرم ناراحتن میکن لیاقتت همین گوهیه که گرفتی به خاطر این ایکبیری مادرتو ناراحت میکنی جدیدا هم تماسی با مادر همسر داشتم که بهشون بگم چرا اینجوری رفتار میکنین باهام گفتن لیاقتت بیشتر از این نیست و گوشی رو اسپیکر گذاشته بودن برادر همسرم که ۱۰ سالم از من کوچیکتره شروع کرد به فحاشی بسیار بد و فحش ناموسی بسیار بسیار زشت به من و خانوادم ولی متاسفانه وقتی به همسر گفتم منو مققر دونست که چرا زنگ زدی مقصر تویی اون جوونه نمیشه ازش انتظار داشت و الان روابطشو با برادرش عادی از سر گرفته و اصلا به روشون نیاورده
راستش تحمل این بی تفاوتی و بهتر بگم دلبستگی بیش از حد همسرم به خانوادش که چشمشو رو همه چی میبنده برام سخته و تصمیم گرفتم که جدا بشم به نظر شما حتی روزنه امیدی هست که همسر من با گذشت زمان یا حتی بچه دلر شدنمون مستقلتر بشه یا بتونه توهین ها و بی احترامیای خانوادشو ببینه و منو مقصر ندونه
با سلام خدمت شما دوست عزیز
احساس ناراحتی و نا کامی شما درباره مواردی که عنوان کردید کاملا قابل درک است.
اول از همه بهتر است توجه داشته باشید که آمدن فرزند به هیچ عنوان قرار نیست کسی را بهتر کند و حتی به دلیل اضافه شدن نقش جدید ماجرا به مراتب پیچیده تر و دشوارتر خواهد شد و کنترلگری های مادر همسرتان به مراتب افزایش خواهد یافت.
پس بهترین راه این است که تا زمانیکه خودتان به یک ثبات نسبی و کیفیت مورد قبولان در ازدواج نرسیده اید هرگز به فکر آمدن یک عضو جدید به خانواده ای که هنوز تکلیش با خودش مشخص نیست نباشید و برای فرزندا آوری فعلا اقدامی نکنید.
مسئله اینجا است که بخشی از مشکلات شما مربوط ه رفتارهای ناراحت کننده و آزاردهنده خانواده همسرتان است که برای آنها کاری نمی شود کرد و شما نمی توانید رفتار آنها را تغییر دهید چرا که تحت اراده و اختیار شما نبوده و بهتر است آنه را همانطوری که هستند بپذیرید.
بخش دیگر آن بر میگردد به رفتارهای خودتان که این قسمت دست خودتان است و باید ببیند چگونه و با چه رفتارهایی می توانید حد و مرز روابط خود را مشخص کنید و دست از کنترلگری و تغییر آنها بردارید و به جای آن ببیند با چگونه رفتاری می توانید خودتان را در کمترین آسیب در جایگاه مشخصی حفظ کنید و با روابط مرزبندی شده این پیام را بدهید که حریم هایتان مشخص هستند.
البته در این زمینه حتما مشارکت همسر شما و رسیدن شما دو نفر به یک توافق دوسویه از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.
نحوه مدیریت روابط توسط همسرتان که اگرچه اعضای خانواده خودشان را انتخاب نکرده اند، اما شما را انتخاب کرده اند و باید بتوانند از حریم رابطه شان با شما به خوبی مراقبت کنند.
اگرچه با وجود چنین خانواده کنترلگری با این رفتارهای کنترلگرانه مخرب مانند توهین و سرزنش و قضاوت و قهر و دیگر رفتارهای پرخاشگرانه، مدیریت روبط بسیار دشوارتر است.
و این خیلی به میزان مهارتها و توانمندی های همسرتان و میزان بلوغ و پختگی عاطفی و روانی خودشان بستگی دارد و اینکه خوشان تا چه اندازه ادراکشان درباره این مسائل و مشکلات به شما شبیه است و آیا می خواهند اصلا در این زمینه تلاشی انجام دهند و آیا با شما همدل هستند و چون احساس دماندگی می نند اقدامی می کنند و یا دیدگاه و عادات رفتاری ایشان هم مانند خانواده شان است که تشخیص این موضع هم خیلی مهم است و برای تصمیم گیری شما به ماندن و یا ترک این ازدواج هم می تواند نقش تعیین کننده ای داشه باشد.
اگرچه درباره اینکه شما تا به حال چه تلاشی برای بهبود رابطه و یا تلاش برای درست کردن اوضاع کرده اید هم هیچ توضیحی ندادید اما معمولا در اینگونه موارد هر دو طرف رابطه سهم و نقش دارند و بهتر است هر کسی با تمرکز بر نقش خود و رفتار خودش سعی کند رابطه را سالم نگه دارد.
البته خیلی عجیب است که پس از هفت سال رابطه با اینگونه موارد هنوز روبرو نشده بودید اما اکنون بهتر است اقدام موثری برای بهبود این وضعیت انجام دهید.
اول از همه رسیدن به ادراک مشترک و توافق با همسرتان مهم است چون شما ایشان را برای زندگی مشترک انتخاب کرده ای و بهتر است از طریق گفتگو، بدون سرزنش و غر زدن و تحقیر و یا هر رفتار مخرب دیگر، در یک موقعیت مناسب درباره دغدغه ها، افکار و احساساتتان با ایشان صحبت کنید و بعد خواسته و انتظارتان را خیلی واضح با ایشان درمیان بگذاری و متقابلا به او هم اجازه دهید که درباره ادراکش از موضوع صحبت کند.
در آخر سعی کنید توسط آشنایی و شناخت ادراک یکدیگر از این موضع درباره راه حل های مختلف صحبت کنید و به یک توافق در این زمینه برسید.
برای اینکه بتوانید بهتر روابط خودتان را مدیریت کنید دریافت جلسات زوج درمانی می تواند بسیار کمک کننده و راهگشا باشد.
بعد از آن اگر نتیجه ای که می خواستید حاصل نشد و در همان جلسات مشاوره می توانید درباره گزینه جدایی هم صحبت کنید اما بهتر است قبل از تلاش برای بازسازی رابطه چنین تصمیمی نگیرید و به این انتخاب به عنوان آخرین گزینه نگاه کنید چرا که به هرحال برای این رابطه سالها سرمایه گذاری عاطفی- روانی و زمانی انجام داده اید و تلاش برای اصلاح و ترمیم رابطه گزینه منطقی تری به نظر می رسد.
ممنونم از توضیحات و راهنماییتون متاسفانه چیزی که جدیدا بسیار ازار دهنده شده زمانیکه بحث میکنیم همسر تو حالت عصبانیت وقتی از مادرشون خرده میگیرم بابت رفتارش شروع میکنن به فحاشی و توهین به من و خانوادم و میگن از زیر بوته به عمل نیومدم که زن فراونه من پدر و مادرمو دور نمیتونم بریزم بعد که ارومتر میشه میگه ادما تو عصبانیت ممکنه هر حرفی بزنن و استدلالش اینه چون خودش یا برادر و مادرش تو عصبانیت توهین میکنن پس باید گذشت مرد اینارو جدی نگرفت جدیدا هم شروع کردن تو عقبانیت به شکوندن قاب عکسای عروسیمون یا چیزایی که دم دستشونه ایشون رابطشو با خانواده منم قطع کردن چون میگن ایقدر بده خانوادمو گفتی من الان اصلا دلم نمیخواد کسی رو ببینم وقتی تنهایی دیدن خانواده میرم البته ماهی یک بار ناراحت میشن و مبگن تنها رفتن بک انتخابه تو با تنها رفتن منو خراب میکنی ولی خودشون چون چند ماهی هست من با خانوادشون در ارتباط نیستم تنها میرن
البته خانواده همسرم هیچ وقت هیچ حمایتی ازش نکردن و همیشه وظیفه همسرم میدونن که بهشون سرویس بده حتی مادر همسر با کنایه به برادر همسرم گفتن مثل برادرت نباش اول مادرتو به ارزوش برسون بعد ازدواج کن همسرم از اون وقت عذاب وجدان گرفته که من کاری نتونستم برای مادرم انجام بدم
تنامیه مخارج عروسی رو چون همسرم کمکی از خانوادش نشد خودم پرداخت کردم و وقتی دیدم بعد از تمام کارایی که من انجام دادم برای همسرم اون الان به فکر جبران کار نکرده مادرش هست بروش اوردم که تمام مارایی که تو باید انجام میدادی برامو من خودم پوشش دادم که حتی جلوی خانوادت سرت بالا باشه به شدت ناراحت شد و اللن دایما میگه منو خورد کردی در صورتی که خونه عروسی از مراسم خواستگاری به بعد و همرو خودم هزینه کردم ولی هنوز همسرم دنبال جبران زحمات نکرده مادر و پدرش هست ددر صورتی که همسرم هرچی که تو دوران مجردی هم پس انداز داشتن هزینه کردن که چک های مادرشونو پای کنن حتی دوبار ماشین فروختن از من قرض میگرفتن که برای مادرشون انگشتر بگیرن یا برای برادرشون کادو قرضایی که هیچ وقت پس داده نشد الان که میبینم چهقدر اونها برای همسرم عزیزترن و من هیچ جایگاهیی ندارم از خودم خشمگینم که چرا اینهمه کار انجام داد