سلام من یه دختر ۲۳ ساله هستم امسال دانشگام تموم میشه و لیسانس میگیرم
من به شدت با خانوادم مشکل دارم و به شدت محدودم از این وضعیت خسته شدم از بچگی بهم میگفتن الان بچه ای هر وقت بزرگ شدی هر کار میخوای بکن بعد گفتن هر وقت ۱۸ سالت شد کلی منتظر شدم برسم به سن ۱۸ سالگی همه ی امیدم به اون بود دلم میخواست مثه همه هم سنام باشم دلم میخواست با دوستام برم بیرون اما نمیذاشتن… ۱۸ سالم شد باز نذاشتن گفتن هر وقت رفتی دانشگاه الان دارم لیسانس میگرم هنوزم نمیتونم یه دانشگاه میرم هزار بار بهم زنگ میزنن که کجایی من دیگه هیچ دوستی ندارم تا دعوامون میشه بهم میگن حقته که هیچ دوستی نداری یه جا میخوام برام باید هزار جور جواب پس بدم مجبورم دروغ بگم همش آرزو به دلم مونده مثه بقیه شب برم بیرون اما میگن مگه خرابی
از بچگی هی میگفتن از ایران باید بری اون موقع بچه بودم دلم نمیخواست اما حالا که به این سن رسیدم میگم میخوام برم میزنن زیره حرفاشون میگن تو عرضه نداری تو دانشگاهای خارج درس بخونی تو میخوای بری اونجا یه سری غلطای دیگه بکنی
من خسته شدم ازین رفتارا میخوام فرار کنم از دستشون اما نمیدونم چجوری
تا یه مخالفت میکنم باهاشون میگن همه چیزتو میگیرین پول تو جیبیتو قطع میکنیم
من دوست پسر دارم بزرگترین اشتباه عمرم این بود که به مادرم گفتم حالا هر چی میشه هر مخالفتی که میکنم تهدید میکنه که به بابات میگم
آرزو به دلم موند مامانم مثله مامانه دوستایی که داشتم میبود
همیشه تو مدرسه مسخرم میکردن بخاطره محدودیتام
همش با امیده اینکه بلاخره یه روز میاد اونکارایی که میخوام بکنم بزرگ شدم اما هیچوقت نمیاد خسته ام ازین زندگی دلم میخواد ازین خونه فرار کنم
من یه برادر کوچیک ترم دارم هیچ کدوم ازین کارایی که با من میکنن با اون نمیکنن اون پسره ۱۶ سالس تا حرفی هم میزنم میگن اون پسره خب لعنتیا منم ۲۳ سالمه دیگه بچه نیستم اما همش میگن اون پسره
احساسه عقده ای بودن میکنم
خیلی رفتارا و حرفای دیگه هم هست که اونا میکنن و میگن اما انقدر زیاده نمیشه نوشت
شما بگین من چی کار کنم؟!؟!!