مشکل با خواهر کوچیکتر و رفتار خانواده
سلام. من پسرم و یازدهم تجربی هستم (17.5 سالمه تقریبا) یک خواهر کوچک تر دارم که پیش دبستانی غیردولتی هست. من 6 سال ابتداییم رو توی مدرسه دولتی درس خوندم و بدبخت شدم ( مشکلات روانی و دوست ناباب و عقب ماندن از رقابت تیزهوشان نمونه و…). با اینکه وضع مالی بسیار خوبی داریم ولی والدین بنده منو فرستادند مدرسه دولتی اونم با کلی منت، توی شهر ما 99 درصد قبولی های دبیرستان تیزهوشان نمونه رو یک مدرسه غیردولتی خاص میده بیرون که هم شعبه دخترونه داره هم پسرونه. من آرزوم بوده وارد اون بشم، اما…..
حالا خواهرم از پیش دبستانی فرستادند همون مدرسه 😐🤦🏻♂️
این انصافه؟ آینده من تباه شده
دیگه وارد مدرسه خاص نشدم، کنکور رو هم خودتون میدونید 95 درصد از مدارس سمپاد رتبه برتر میشن، من موندم و کلی بدختی
امیدوارم از اینکه هر کس سمپاد بوده لزوما کنکور خوب نمیده و.. حرف نزنین چون خودتونو بهتره گول نزنید
حالا مشکل من چیه؟!
مشکل من اینه من میبینم خواهرم میره همچین مدرسهای، بعد روزی 1 دقیقه درس نمیخونه، با اینکه هم کلاسی هاش از الان که پیش دبستانی هستنند دارن از گاج تست میزنن! باورتون نمیشه ولی همشون دارن روزی 5 الی6 ساعت درس میخونن، من خواهرم مجبور میکنم روزی کمتر از 1 ساعت درس بخونه، اونم گریه میکنه و میره برنامه کودک نگاه میکنه فقط، پدرومادرم فکر میکنن من حسودی میکنم که دارم مجبورش میکنم درس بخونه 🤦🏻♂️🤦🏻♂️🤦🏻♂️🤦🏻♂️
الان من دو مشکل دارم
اول اینکه از پدر مادرم خسیسم متنفر هستم
چون آینده من تباه شده
کنکورم کلا به فنا رفته چون مدرسه ای که میرم خاص نیست و…
دوم اینکه پدر و مادرم امکانات و هزینه ای که برام میکنن سرم منت میزارن
سوم اینکه من هرکاری میکنم والدینم میگن من حسودی خواهرم میکنم 😐😐😐😐
من بر عکس همسن و سالام با اینکه وضع مالی خوبی داریم، هیچی ندارم
یعنی قشنگ هیچی!
نه ps4 نه لپ تاپ گیمینگ نه حتی یه دوست دارم باهاش بیرون برم یه موبایل درست حسابی هم ندارم
اونوقت اینا مثلا یک جلد کتاب تست میخرن برام سرم منت میزارن 😐😂🤦🏻♂️
من چیکار کنم الان؟ بنظرتون خودکشی کنم بهتر نیست از این وضع فلاکت بار؟!
با سلام خدمت شما
دوست عزیز احساس خشم شما کاملا قابل درک است.
اما توجه داشته باشید که طبق مطالعات صورت گرفته در حوزه رفتارهای انسانها، آنچه در واقع باعث شکلگیری احساسات ناخوشایند مانند غم، خشم و یا ناکامی در افراد می شود، نه آن اتفاق و رویداد خاص، بلکه تفسیر آنها از وقایع است.
و جالبتر اینکه ادراک تفسیر افراد از موقعیتهای مشابه می تواند کاملا متفاوت باشد و بنابراین دو نفر ممکن است در برابر یک رویداد دو برداشت و احساس کاملا متفاوتی داشته باشند.
به عنوان مثال شنیدن صدای ناگهانی از حیاط خانه برای یک نفر می تواند تداعی کننده این فکر باشد که حتما دزد آمده و به این ترتیب به شدت احساس وحشت و ترس کند و فرد دیگری ممکن است این برداشت را داشته باشد که حتما صدای باد بوده است و احساس آسودگی را تجربه کند.
حالا در مورد شما هم جالب است بدانید که برخی مواقع برخی افراد درست بر عکس شما گله و شکایت دارند که والدینشان زندگی آنها را با فرستادنشان به مدارس تیزهوشان و برتر، تباه کردند چرا که معتقدند همه چیز درس و موفقیت تحصیلی نیست و این اقدام والدین آنها باعث شده از لذت زندگی و کسب دیگر مهارتها و توانمند شدن در زمینه های دیگر باز بمانند و درس برایشان بشود همه چیز.
پس به نظر می رسد قضاوت و تفسیری که در برابر این اقدام والدینتان انجام می دهید تعیین ننده اصلی احساسات ناخوشایندی باشد که اکنون تجربه می کنید و نه واقعیت رفتار و انتخاب آنها.
اول از همه شما تمام استدلال خودتان را مبتنی بر این قرار دادید که درس و موقیت تحصیلی و قبولی در کنکور همه چیز است و توجه به این پیش فرض زندگی خودتان را تباه شده نفسیر می کنید که خود این گزاره قابل بحث است.
حتی اگر ملاک شما تحصیل علم و سواد برای موفقیت در زندگی درست باشد، آیا از آخرین تعریفی که یونسکو برای سواد ارائه داده است اطلاع دارید؟ اینکه طبق آخرین تعریف ارائه شده توسط این سازمان (که پیش از این تعاریف دیگری ارائه شده بود و این چهارمین تعریف و جدیدترین آنها است) سواد به معنای توانایی تغییر و استفاده از دانش برای داشتن زندگی بهتر ارائه شده است.
این در حالی است که سوادی که در بهترین مدارس بر آن تاکید می شود توانایی تست زنی و موفقیت در کنکور است.
این نکته برای این مهم است که بدانید همه چیز به دیدگاه و ادراک ما برمی گردد که ممکن است در مواقعی خیلی درست و کارآمد نباشد.
یا اینکه ذهن تمام افراد در مواقعی واقعیت را تحریف می کند به این معنا که واقعیت را به گونه دیگری نشان می دهد، که به آن خطای ذهنی یا خطای شناختی می گویند.
مثل اینکه شما با تکیه بر یک گزاره یا یک بعد، یک نتیجه گیری کلی می کنید و بقیه ابعاد را نادیده می گیرید، مانند همین که چون والدین شما شما را به مدرسه دولتی فرستادند پس زندگی شما تباه شده است و یا چون خواهرتان را به مدرسه خصوصی فریتادند پس خواهرتان را بیشتر از شما دوست دارند.
در کل توجه به این نکته مه است که بهتر است اگر می خواهیم احساس کنترل و خودکارآمدی بیشتری را تجربه کنیم و در مسیر خواسته ها و نیازهایمان اقدامات موثری انجام دهیم، حواسمان به افکار سرزنشگر و قضاوتگرمان باشد که مانع ما در این مسیر نشوند.
و با فکر کردن به گذشته و تصمیماتی که نقش و اختیاری در آن نداشته ایم و یا پیش بینی منفی آینده ای که هنوز نیامده، فرصت زندگی در لحظه و زندگی کردن را از خودمان دریغ نکنیم.
و به جای تمرکز بر خود مشکل و ابعاد آن، بر خواسته کنونی مان و حل مشکل و اینکه اکنون چه کاری از ما ساخته است تمرکز کنیم.
اینکه اگر تاکید ما بر مدارس خصوصی درواقع چیزهایی بوده که فکر می کنیم از آن به دست می آوریم، مانند داشتن ارتباطات انسانی با کیفیت و دوستان خوب، فرصت پیشرفت و کسب موفقیت تحصیلی و داشتن زندگی دلخواهمان، اکنون که به هر دلیلی آن گزینه را از دست داده ایم، چگونه و با چه اقداماتی می توانیم از طرق و مسیرهای دیگر به این خواسته هایمان برسیم و در مسیر آنها گام برداریم؟
آیا با فکر کردن مداوم به اینگونه موارد و به نداشته هایمان زندگی ما بهتر خواهد شد یا فقط انرژی روانی و زمان ما تلف خواهد شد و مدام در چرخه افکار و احساسات منفی اسیر خواهیم شد و به این ترتیب خودمان باعث آزار و آسیب خودمان خواهیم شد؟
بنابراین با در نظر گرفتن مطالبی که عنوان شد و با توجه به توانمندی ها و مهارتهای خودتان بهتر است خودتان را ارزیابی کنید ببینید کدام افکار هستند که مانع شما برای داشتن یک زندگی خوب می شوند و چگونه می توانید به خودتان کمک کنید و به جای لعن و نفرین گذشته و والدینتان که حاصلی جز خشم بیشتر ندارد، آیا می توانید اقداماتی انجام دهید که روابط خوبی برای خود بسازید و در جهت زندگی دلخواهتان برنامه ریزی و هدف گذاری کنید.