سلام من دخترم 17 سالمه و سال دیگ کنکور دارم مشکل من با مامانمه.
مامانم به خاطر درس و کنکورم روزا گوشی منو میگیره و گفته شبا دو ساعت بهت میدم از ساعت 9 تا 11 بعد خب من هی میگم مگه من بچم که اینجوری میکنی من چند ماه دیگ میشه 18 سالم بعد تو هنوز گوشی منو میگیری. میگ فقط باید به درست فکر کنی نه هیچ چیز دیگ منم میگم خب من که دارم میخونم درسمو برنامه هم دارم و ظبق برنامه پیش میرم از ضبح تا ساعت دو و نیم کلاس مدرسه دارم که خب سر کلاسم بعدش هم از ساعت 4 تا 8 شب درسمو میخونم بینشون فقط چندتا یه ربع استراحت دارم بعد میگه توی این تایم های استراحتت هم حق نداری دست به گوشیت بزنی میگم خب یعنی چی اخه میگه همین و بس.
به خدا خسته شدم تز این وضع هی شل کن سفت کن در میاره مثلا یه بار توی این تایم ورمیدارم یه چک میکنم دوباره کلاسم که شروع میشه گوشیم میزارم تو سالن و میرم بعدش مثلا هیچی نمیگه کاری نداره یهو دفعه ی بعدی ک ورداشتم میگ اها گوشیت دستت بود بده من بعد جمعش میکنه خسته شدم هی مییگم خب تایم ازادمه چه اشکال داره میگه نه. من قبول دارم قبلا خیلی از گوشیم استفاده میکردم و حتی سر کلاسا هم برمیداشتم اون موقع خب حق داشت اینکارو کنه اما الان من موقع درسم یا موقع کلاسام حتی دستم بهش نمیزنم اصن از اتاق میزارمش بیرون فقط تایم های ازادم برمیدارم نمیدونم چرا اینجوری میکنه.
میگ چون اگه گوشیو جمع نکنم یا توی تایم های ازادت سرش بری فکرت همش اونجاس در صورتی که کاملا برعکسه ینی وقتی که گوشیو مثلا با خودش میبره یا میزاره تو کشو با این که جاشو میدونم اما نمیتونم همش استرس دارم نمیدونم چرا اونجوری برعکس داعم فکرم اونجاس. اما مثلا وقتی که پیش خودم باشه چون مثلا من موقع درسم میزارمش دور از خودم یا توی کمد وقتی نزدیک خودم باشه اصلا بهش فکرم نمیکنم کاملا رو درسم تمرکز دارم و از زمانی که برای درسمه استفاده ی کامل رو میکنم و خوب میخونم با این که دستم بهش نمیزنم.
بهش این میگم که اینجوری که میکنی و گوشیو برمداری من برعکس فکرم همش اونجاس و اصلا حتی یه ذره هم تمرکز ندارم به خدا اما گوش نمیده میگه عادت میکنی اما عاددت نمیکنم چون قبلا هم چندیییین بار ینی تقریبا دو ساله اینکارو میکنه و هی گاهی این قانون رو میزاره اما من خب عادت نکردم نمیفهمه اینو اگه قرار بود عادت کنم خب توی یک سال و نیم میشد اما نمیشه .
تازه من شبا هم موقع خواب گوشیمو میگیرن ینی گوشیمو شب اجازه ندارم پیش خودم بزارم.
تروخدا راهنماییم کنید چجوری و با چه زبونی بهش اینو بگم همه مدلی گفتم باز حرف خودشو میزنه. وقتی اینکارو میکنه من تا سااااعت های خیلی زیاد فکرم درگیره و گریه میکنم انگار بازی روانی داره با من میکنه اعصام خیلی ضعیف شده همش میخوام گریه کنم تا یه چیزی میشه اما اینو نمیفهمه چی کار کنم