مشکل با همسر
سلام وقتتون بخیر.
من ۳ ساله ازدواج کردم البته ازدواج دوم من هستش و یک دختر گل ۹ ماهه دارم. همسرم بسیار مرد موفقی هستش و من خودم کارمند هستم. از زمان بارداری ناخواسته ام رابطه مون با همسرم روز به روز کمرنگتر شد. بعد از زایمانم مسئله هامون بیشتر شد. همسرم بسیار آدم خوش خرجیه و اصلا از نظر رفاهی برای ما کم نمی گذاره. ولی خیلی من رو به شوخی مسخره می کنه ما مدام تو جمع های مختلف مشاجره داریم. قبلا هم رفتارش تند بود ولی من خیلی صبور بودم و چیزی نمی گفتم ول الان دیگه اعصاب آرومه قبلا رو ندارم. احساس می کنم زندگیم و از دست دادم. آدمه پر جنب وجوشیه مدام من رو تنبل خطاب می کنه در حالیکه من حتی یک ساعت استراحتم ندارم چون دخترم مقداری بدخواب هستش تا صبح کنارش بیدارم و همسرم جدا می خوابه و معترضه که دوشیفت کار میکنه و نیاز به استراحت داره. من خیلی دختر شادو عاطفی هستم و به شدت محتاج محبت و آرامش ولی متاسفانه تنها محبت همسرم به من مادی هستش که من با اینکه از خانواده ی متوسطی هستم ولی چشم گوشم سیره و پول برام هییییچ اهمیتی نداره. خودم از کلکل کردن خسته شدم و هر تلاشی که می کنم باز یه چیزی میزنه تو ذوقم و وقتی جوابجویی می کنم بهم میگه جدیدا خیلی پررو شدی من واقعا نمی دونم باید چه طور با همسرم برخورد کنم. سعی میکنم هروقت بتونم بهترین غذا رو بپزم چون هر غدا رو یک وعده می خوره و غذای تکراری دوست نداره. دخترم همیشه مثل دستیه گله بهترین تغذیه رو داره انقدر که باهاش وقت میگذرونم که بی نهایت ای کیو بالایی داره و بسیار بچه ی باهوشیه. خونه م تا حدودی همیشه تمیزه.همیشه سعی می کنم با محبت باشم ولی بعضی وقتا واقعا خسته م و همسرم غیر از خرید خونه هیییییچ کمکی به من نمیکنه از خونه اومدن بیزاره هرشب تا جایی که بتونه کارش رو کش میده و ده شب میاد خونه. و تازه ۱۰ شب انتظار داره که منی که شب ۲ ساعت خوابیدم و تمام روز رو چه تو اداره و چه تو خونه فعالیت داشتم تا ساعت ۲ شب هر شب بیدار بمونم خوش خدمتی کنم تازه تنبلم خطاب میشم. تمامه فکرو مغزش کاره. میاد خونه فقط وفقط تو اینستاگرمه.احساس می کنم از پسش بر نمیام دیگه توان جنگیدن رو ندارم.
با سلام خدمت شما
دوست عزیز به نظر می رسد شرایط بسیار ناراحت کننده ای دارید و احساس ناکامی شدید شما کاملا قابل درک است.
احساس ارزشندی و احترام از نیازهای اساسی هر فردی هستند.
تمسخر و توهین هم جزو رفتارهای مخرب بوده و برای هر فردی می تواند آزاردهنده باشد حالا اگر به اسم شوخی توجیه می شود هیچ چیزی را تغییر نمی دهد.
نکته ای در صحیتهای شما وجود داشت آن هم اینکه به نظر می رسد پیش فرض شما این است که تا جای ممکن باید حداکثر سرویس را همسرتان بدهید تا ایشان را خشنود و راضی نگه دارید و حالا که با تمام تلاشتان در این جهت، این اتفاق نیفتاده است حال خوشی ندارید و از سویی بریده اید زیر فشار اینهمه مسئولیت.
این در حالی است که باید تقسیم وظایف در خانه وجود داشته باشد و وقتی شما در بیرون شاغل هستید و مشغول فرزندپروری هم هستید، که خودش به نوعی سختترین شغل دنیا محسوب می شود (چرا که نه حقوقی بابت آن دریافت می شود و نه مرخصی دارد!) و تمام کارهای خانه را هم به عهده گرفته اید، به نظر خودتان در این شرایط شما چه پیامی را به همسرتان و دیگران می دهید؟
نباید از این نکته غافل شویم که مسئول رسیدگی به نیازها و خواسته های هر کسی خودش است.
زمانی که موضع منفعل در برابر هر رفتاری داشته باشیم و با دیدن بدرفتاری فقط بخواهیم بیشتر باج بدهیم، نه تنها به بهبود کیفیت رابطه مان کمکی نکرده ایم، بلکه این پیام را هم داده ایم که ما و خواسته ها و نیازهایمان هیچ اهمیتی ندارند و مهم دیگران هستند و آنها همواره در اولویت قرار دارد.
نکته ناراحت کننده این ماجرا این است که در چنین شرایطی که خودمان برای خودمان ارزشی قائل نمی شویم، هرگز نمی توان
از دیگران توقع احترام و رعایت حقوق و حفظ ارزش و حریم را داشت.
آنچه در اختلافات و ناراحتی های بین فردی موثر است فقط گفتگو بر سر آن است.
دو نفر باید با یکدیگر درباره اتفاقات و ادراک و برداشتشان از آن و احساسات خودشان با یکدیگر صحبت کنند و به یک توافقی در این زمینه برسند.
به شما توصیه می شود که برای دریافت اطالاعات و راهکارهای دقیقتر هرچه سریعتر از یک زوج درمانگر در این زمینه کمک حرفه ای دریافت نمایید تا بتوانید رابطه تان را ترمیم کنید.