سلام.من مهدی نوزده ساله هستم.من تا سال نود شش ین فرد کاملا موفق بودم شاگرد اول کل مدرسه و کاپیتان تیم ملی یکی از رشته های رزمی ک با یه سرچ ساده تو گوگل رزومه و عکسهام و مصاحبه هام بالا میاد.رسید سال نود شش سالی ک من هم کلی پیشنهاد از تیم داخلی و خارجی داشتم ولی مادرم پزشک دوست داشت بشم.من از سال نود هفت شروع کردم واسه کنکور نودهشت شب و روز خواندم کل رفیقامو از دست دادم اما نتیجه کنکور نود هشت یه شکست بود….سال دوممم هم شروع کردم به خواندن اما اون اشتیاق و توان اول دفعه نداشتم و گذشت تا الان ک مطمنم یه شکست سخت باز منتظرمه
این یه بخش زندگی منه
بخش بعدی زندگی من اینه که پدرم اختلال دو قطبی شدید و بسیار بی اعصاب و دست و بزن داره حتی حاضر ب درمان هم نمیشه
یه بخش دیگه اینه
من عاشق یه دختر شدم و دوسال رابطه زمان کنکور مدیریت میکیردیم خودش خیلی حواسش به من بود چت و بیرون هم اصلا
ولی اونم گفت ازت خوشم نمیاد و رفت
همه این ها باعث شده من یه بار هشتا قرص بخورم
و یبار هم طناب ببندم ک بندش پاره شد من افتادم
دفع سوم هم گزاشتم واسه بعد اعلام نتایح
چون تحمل مسخره شدن تو فامیل و اشک و ناامیدی مادرم
البته مادرم خیلی حرس پول هایی ک داده بیشتر میخوره چون ما پول داذ نیستیم
چون پدرم هفتاد درصد کار افتاده
منم واسه همه این دلایل تنها راه زندگی من خودشکی
دیگه تحمل ندارم
نمیتونم ببینم شکست میخورم
تنها چیزی ک بنظرم منه نجات میده پزشکی که اونم معجزه میخاد
من قسم خوردم و قرص برنجشم هم تهیه کردم اگه قبول نشم این کارو میکنم
پیش روانپزشک هم رفتم. بهم میگه باید شوک بدی ک اصلا
بعید میدونم شما هم بتونید کمک کنید
اگر به روانشناس میخواین ارجاع بدین بهتون بگم تو شهر ما روانشناس ها ساعتی
۴۰۰ میگیرن و من اصلا ندارم