با سلام همسر من مرد خوب و خانواده دوستیه و به خانواده من بسیار احترام می‌گذاشت و ما خونه پدرم اینا مهمان بودیم اونا ناهار جای رو دعوت بودن ماهم قراربود بریم تا اینکه پدر همسرم زنگ زد و به ما گف که خونه مادر شوهر برادرزاده اش بریم کسی که هیچگونه احترامی نسبت به من قائل نیست و حتی وقتی من بهش سلام میدم روشو برمیگردونه بدون اینکه چیزی بینمون اتفاق افتاده باشه پدرشوهرم خودش اونجا مهمون بود وما رو مهمون دعوت کرده بود من به همسرم گفتم که من اونجا نمیام همسرم اصلا براش مهم نیست که کسی به من احترام میزاره یا نه اصلا و این موضوع زمانی مطرح شد که خانواده من داشتن راهی میشدن و منم برگشتم به خانواده ام گفتم که به من میگه جای برو که هیچ احترامی برا من قائل نیستم و این حرف من شد جرقه یه آتش بزرگ همسرم شدیدا ناراحت شد پدرم در این لحظه گفت جای که ارزش قائل نیستم براتون نرید حتی به خاطر ما با هم دعوا نکنید بعد اونا رفتن ما موندیم خونه من به شدت گریه کردم و همسرم کاملا بی توجه بهش برخورده بود که چرا مسئله رو بلند مطرح کردم خانواده ام برگشتن همسرم گفت باید این موضوع رو اینجا حل کنیم گف پدرتو صدا کن بیاد پدرم وضعیت که دید رفتتو اتاق ما تو حال بودیم به اسرار پدرمو آورد حال و همسرم شروع کرد به ایراد گرفتن از من پدرمم عصبانی شد با اینکه همسرمو خیلی دوست داشت بهش گفت من از اول از تو خوشم نیومد وهمسرم سریعا به پدرم جواب داد و بچه مو برداشت با خودش برد و به پدرم گفت که هم دیگه رو دادگاه میبینم منم این وسط سوختم رفت فرداش من تحمل نکردم برگشتم خونه ولی از اون روز نمیره خونه پدرم با اینکه خانواده ام بارها دعوتمون کردن حتی مادربزرگ پدریم فوت شد ولی به پدرم حتی تسلیتم نگفت هر چی میگم بریم هیچی تو دل پدرم نیست عصبانی شد یه چیزی گفت خودش واقعا بهم گفته عصبی شدم گفتم دخترم پدر من اصلا کینه ای نیست ولی همسرم نمیره و این موضوع به شدت منو عذاب میده به نظرتون کار همسر من درسته؟