با سلام و عرض خسته نباشید من یه خانم 31 ساله هستم لیسانس حسابداری کارمند و همسرم 32 ساله ایشون هم رشته من هست منتها بیکار هستند.6 سال پیش با عشق ازدواج کردیم هنوزم عاشقشم اونم همینطور هرکاری برام میکنه خوشحال شم. همسرم اوایل زدواج در شرکتی معتبر که پدرش شاغل اونجا بود، سرکار میرفت اما اونقدر پدرش اذیتش کرد (برای مثال تو اینجا هستی من نمیتونم کار کنم و…) که همسرم خسته از رفتاراشون لج کرد اومد بیرون و از همون موقع شغل ثابتی نداره و بیکاره. دوسال بعد پدرش برادرشوهرم رو که مجرد بود برداشت برد همونجا سرکار- من و همسرم خیلییییییی ناراحت شدیم دلش شکست نابود شد اما آدم عاقلیه اهل شر و دعوا نیست فقط دوری میکنه از اونا. شب خواستگاری بهمون قول دادن خونه برامون میخرن یا می سازن اما بعد از 6 سال تازه امسال برا خودشون ویلا ساختن. مادر شوهرم بهم گفت (برات خونه نمیتونم بخرم اما برات دعا میکنم که خونه دار بشی!!!!) خیلی بهم برخورد ولی جواب ندادم. احساس میکنم خیلی دارن از ما و حرف نزدنمون سواستفاده میکنن. شوهرم میگه دیگه اصلا پدر مادر نداره فقط یه چیز اسماً.منم تا الان بهش سرکوفتی نزدم بابت رفتااشون یکی دوبار عصبی بودم درددل کردم انا دیدم شوهرم خیلی مظلومه تقصیر اون چیه نمیتونه بره با پدر مادرش دعوا و جنگ خونریزی راه بندازه اما خیلییی ناراحتم. از یه طرف دیگه خانواده خودمم دارن فقط سواستفاده میکنن. هر کار فنی یا… داشته باشن زنگ میزنن شوهرم براشون در اولین فرصت بدون هیچ چشمداشتی انجام میده هواشونو داره هرجایی کارشون گیر باشه به خاطر من هرکار ازش بر بیاد نه نمیگه انجام میده ولی خرشون که از پل گذشت انگار نه انگار دوباره رفتارای بی ادبانه.اتفاقا موقع ازدواجمون جفت خانواده ها راضی کامل بودن. ما هم تا الان به هیچکدومشون بی احترامی نکردیم. همین دیشبکه خونه مادرم بودیم بچه خواهرم جلوی همسرم رفتار خیلی زشتی کرد همسرم حرفی نزد فقط رفت بیرون دوساعت بعد اومد. خواهرمم رفتار بچشو جلو مادرم بازگو کرد خندید من هی بحثو عوض کردم بازم ادامه داد و خندید. من خواهر بزرگترم بود حرفی نزدم احترام گذاشتم انتظارداشتم مادرم بگه زشته این حرف، شوهر خواهرته 8 سال ازت کوچکتره اگه چیزی نمیگه محض احترامهو … اما مادرمم کلی خندید و بدم اومد. شب همسرم اومد خونشون دوباره اینا بی احترامی کردن همسرم عصبی شد از خونه رفت منم سر شام بلند شدم گفتم شما بی احترامی می کنید حد و حدود رعایت نمیکنید تازه اونا ناراحت شدن!!!! نمیدونم لان کی مقصره کی نیست خیلی حالم بده. ممنون میشم آرومم کنید و راهنماییم کنید چه رفتاری نسبت به خانواده همسرم، خانواده خودم و همسرم نشون بدم. آیا با خانواده هامون قطع رابطه داشته باشیم وقتی جز بی احترامی چیزی نمیبینیم و فقط احترام گذاشتیم و رو حرفشون حرفی نزدیم برا اینکه بزرگتر بودن و این باعث سواستفاده دوطرف شد؟ بخدا انقدر سردرگم و حالم بده اصلا خوب و بد رو نمیتونم تمایز بدم. ممنون از پرسنل دلسوز و مهربان سپاسگزارم
عذرخواهی میکنم لازم به ذکر هست این کاری هم که من دارم و شاغل هستم دایی همسرم برام درست کرد. اون زمان من فارق التحصیل بودم و شوهرم دوترم دیگه داشت. برا همین واسه من کار رو درست کرد. الان که میبینم شوهرم هرجا سر میزنه برا کار و نمیتونه جای مناسبی پیدا کنه و سرمایه ای هم نداره شغلی شروع کنه بیشتر از دست خانوادش عصبی هستم و بیشتر برای شوهرم غصه میخورم. احساس میکنم خیلی احساس بی کسی میکنه دارم دیوونه میشم خیییلی براش ناراحتم