سلام
جوانی هستم 20 ساله که از نظر شرایط مالی و شغلی امکان ازدواج برام فراهمه و از نظر عاطفی هم به ازدواج احساس نیاز می کنم و برنامه دارم که طی یکی دو سال اینده برای ازدواج اقدام کنم
اما مطالبی هست که باعث نگرانیم شده و ذهنم رو دائما مشغول میکنه تا جایی که گاهی تصمیم میگیرم برای همیشه قید ازدواج رو بزنم و اصلا سراغش نرم خواستم با شما در میون بذارم و نظرتون رو بدونم
1- شدیدا تمایل دارم که ازدواجم بر اساس عشق قبلی باشه ، یعنی از قبل فرد دلخواه رو بشناسم و عاشق بشم و اون هم عاشق من بشه و بعد اقدام کنم برای خواستگاری ، اما از اونجایی که مذهبی و کم رو هستم اصولا در مکانی که دختری باشه حضور ندارم که بخوام کسی رو بشناسم و دانشگاهمون هم مختلط نیست !
2- بر اساس مشکل اول احتمالا مجبور خواهم بود به ازدواج سنتی تن بدم ! به این شکل که خانواده در فامیل بگردن و گزینه مناسبی پیشنهاد بدن و من تائید کنم و اونها اقدام کنند
اما در این راه هم مشکل بزرگی دارم ، اینکه میترسم که ایا ازدواجی که بر اثر شناخت خانواده ها شکل بگیره در اینده به کجا ختم میشه؟ ایا عشق بعد از ازدواج واقعیه؟اگر واقعی نبود اونوقت چی؟
3- از طرفی به شدت از این هراس دارم که فردی که من خواستگاری میکنم احیانا قبلا به فرد دیگه ای علاقه داشته بوده باشه و نتونسته باشه به اون برسه و حالا که قراره بیاد وارد زندگی من بشه بخشی از دلش رو پیش اون جا گذاشته باشه ، این خطر در هر دو نوع ازدواج سنتی و جدید هست اما فکر می کنم در ازدواج سنتی بیشتر باشه
4- خودم هم از عاشق شدن و جواب نه شنیدن به شدت می ترسم نه به خاطر غرور و این چیزا بلکه فکر می کنم اگر عاشق بشم و به عشقم نرسم بعد از اون هرگز نمی تونم همه ی قلبم رو وارد رابطه بعدی کنم و در همیشه ذهنم مشغول عشق اولی خواهد بود
5- به نظر خودم قیافه خوبی ندارم مخصوصا اینکه کوتاه قد هستم (163 سانت) به خاطر همین فکر میکنم هیچ دختری به من علاقه مند نمیشه و نمی تونم یه زندگی عاشقانه داشته باشم
به ببخشید طولانی شد ولی ممنون میشم به هر پنج مشکل جوابی بدید