پدرم آدم خودخواهیه، تا جایی که حتی با خانواده خودش هم رفت و آمد نداره. بططوریکه من و خواهرام با اینکه صورت زیبایی داریم هر دومون و تحصیلا ت عالیه، ولی خواستگار نداشتیم به علت همین بداخلاقی و بدون دوست و آشنا بودن پدرم. دائما همه عمرمون با دعوا و کتک کاری پدر ومادر شاهد بودیم
حالا مسئله اینجاست که ازدواج که کردیم هر وقت شوهر من میاد خونمون ، پدرم لم میاد پای تلویزیون بطوری که خودشو ولو میکنه “خیلی خجالت میکشم پیش شوهرم” و اصلا با همسرم صحبت نمیکنه. به قول خودش باهاش سرسنگینه و داره حرمتها رو محکم نگه میداره که داماد ازش حساب ببره. و هر وقتی هم شوهرم بخواد چیزی بخوره پدرم با اخم و چشم قره نگاش میکنه که نخور. پدرم کارمند بوده این نیست که بگیم ادم بیسوادیه و ارتباط اجتماعی بلد نیست، ولی خیلی بداخلاق و لجبازه.
شما بگید چیکار کنم
خیلی دلم برای همسرم میسوزه خیلی خجالت زده میشه میاد خونمون ساکت یجا میشینه و هیچی نمیخوره. این اواخر گفت دیگه خونتون نمیام.