سلام.دختری ۳۵ ساله هستم.از چند ماه پیش با پسری از اعضای خانواده مادری ام وارد رابطه شدم.قبل از این هم من بهش علاقه داشتم ولی جرات بیان نداشتم تا اینکه اردیبهشت امسال به خودم جرات دادم و گفتم اونهم استقبال کرد و اوایل خیلی خوب بود هم ارتباطمون هم اینکه بخوبی همدیگر رو ساپورت عاطفی میکردیم.حدود دوماه پیش مادر من فوت شد و از نظر عاطفی به خاطر بیماری سخت مادرم و بعد فوتشون به این فرد وابستگی شدیدتری پیدا کردم و اون هم اوایل واقعا حواسش بهم بود و کنارم بود ناگفته نماند چند باری هم باهاش رابطه درحد آغوش و بوسیدن داشتم. اما بعد از فوت مادرم به طور ناگهان شروع کرد به بهانه آوردن که دچار عذاب وجدان شده و رابطه ما از اول اشتباه بوده و توی بدترین شرایط که من درگیری روانی و جابجایی منزل داشتم رابطه اش رو یکبار قطع کرد و حتی شماره من رو هم مسدود کرد. از طرفی بخاطر ارتباط فامیلی که داریم گاهی هم رو میبینیم در همین زمانها هم تمام تلاشش رو میکنه تا هم بهم بیمحلی کنه و با شوخی کردن با دخترهای دیگه فامیل که میدونه من نسبت بهشون کراش عاطفی داشتم سعی در خورد کردنم داره. دوریش به این صورت و کارهاش باعث بیماری شدید روحی روانی در من شده که طی چند هفته گذشته بارها بستری شدم و یا دچار آسیب دیدگیهای از راه افتادن یا تصادف توی تنم شده و خیلی عذاب آورتره که وقتی من توی خونه ام مهمونی دارم باز هم میادش و شرکت میکنه. از طرفی با همه این مسائلی که ایجاد شده احساس من بهش تغییری نکرده و هنوز شدیدا بهش علاقه دارم و دوست دارم برگرده دلیل رفتارش رو نمیفهمم و شدیدا احتیاج به کمک و مشاوره دارم و چون رابطه فامیلی بوده از بازگو کردنش با نزدیکانم هم معزور شدم و این باعث فشارهای عاطفی و کاهش وزن شدید و از هم پاشیدن چهره ام هم شده که با فوت مادرم همزمانیش باعث تخریب شدید روحی و روانیم شده که گاهی بیدلیل اشک میریزم و یا کابوس میبینم.لطفا راهنماییم کنید.