با عرض سلام و وقت بخیر خدمت شما دوست گرامی.
من نیاز به کمک و راهنمایی شما درمورد مشکلات بین همسرم و خانوادم دارم.
من 35 سالمه و در خارج کشور زندگی میکنم. 3 سال پیش با دختر خانمی که 2 سال ازم کوچیکتره از طریق فیس بوک در ایران اشنا شدم و ظرف کمتر از 3 ماه عقد کردیم البته بصورت وکالتی. چون من به پدرم وکالت دادم از طرف من ایشون رو به عقد بنده دربیاورن. حال بگذریم از مشکلات و داستانهایی که تو این وسط پیش اومد. البته بخاطر کارهای اقامت همسر که باید ویزا میگرفتم براش به مشکل کارهای اداری خوردیم و مجبور شدیم سوری از هم جدابشیم و در ترکیه مجدد عقد کردیم و دوباره خانمم برگشت به ایران و اونجا دوباره عقد کردیم وکالتی. بعد گذشت تقریبا کمتر از یکسال اقامت خانمم درست شد و تونست بیاد اینجا. تو این مدت که کارها در حال انجام بود خانمم چندبار بخاطر کارهای اداری به تهران سفر میکردن پیش خانواده ام یکی دو روزی میموندن و برمیگشتن رشت دوباره. تو این مدت هر دفعه خانمم میرفت منزل خانواده ام، ما یه جنگ عصاب داشتیم که چرا خانوادت اینو گفتن اونو گفتن. اصلا توری هست هنوزم که مادرم یه خاطره از سالهای دور تعریف میکنه خانمم به خودش میگیره میگه منظورش بامن بوده و ما چند روز بینمون ناراحتی پیش میاد. خواهرم یکم صداش گرفته باشه باهاش صحبت کنه میگه ببین بد صحبت کرد باهام. خلاصه خیلی کم پیش اومده خانواده من زنگ بزنن صحیت کنن خانمم یه ناراحتی نکرده باشه. حتی راجب همسایه ام صحبت کنن خانمم به خودش میگیره.همش میگه من خانواده ام از گل نارت به من نگفتن. حالا من باید کلی باهاش حرف بزنم بگم منظورشون اصلا تو نیستی، بازم میگه اونا خانوادتن و تو طرف اونایی و باید اولویتت تو زندگی من باشم. بمن میگه تو وابسته ایی به خانواده و بچه مامانی هستی از این حرفا. درصورتی که 3 یا 4 روز یکبار من با خانوادم صحبت میکنم اونم باید جلوی همسرم باشه و الا فکر میکنه ما چیزی گفتیم بهم. همش فکر میکنه ما چیزی میگیم یواشکی بهم. اگرم بیرون باشم با خانوادم تماس بگیرم قشنگ متوجه میشم که ناراحت میشه و همش میپرسه مامانت چی گفت خواهرت چی گفت بخاطر این قضبه من با خانوادمم مشگل پیدا کردم اونا میگن بعضی روزا تنهایی بزنگ شاید ما خواستیم دردو دل کنیم جلوی عروسمون رومون نشه حرفی بزنیم . خانمم دختر خیلی خوبیه من باهاش هیچ مشکلی ندارم فقط سر این موضوع همش بین ما بحث پیش میاد. یبار مادر پول احتیاج داشت اونم خیلی ناچیز کلی بامن دعوا راه انداخت که من راضی نیستم پول بدی بهشون .اونا الان پول بدی عادت میکنن هی ازت پول درخواست کنن ولی درصورتی که خودش برای مادرش میفرسته میگه گناه داره احتیاج داره. برای خواهرش من میفرستم چون یکم گرفتارن حرفی نمیزنه تا الان نزدیک 20 میلیون فقط برای خواهرش فرستادم و هزینه کردیم به عناوین مختلف ولی یکبار مادرم 300 هزارتومان از من خواست قیامت کرد بامن. درصورتی که همش میگه برم سرکار پول میفرستم برای مادرم. البته من با پول فرستادنش مشکلی ندارم ولی از این نارحت میشم که تا من اسم خانوادمو میارم اصلا مشخص میشه ناراحت میشه. میگه تو اولویت زندگیت خانوادتن درصورتی که من چند روز یبار با خانوادم تماس میگیرم اونم نیم ساعت یا 1 ساعت صحبت میکنیم ولی خودش هر رو تا 2 تا 3 ساغت شایدم بیشتر با مادرو خواهراش صحبت میکنه. میگم بهش پس تو چرا انقدر صخبت میکنی و میگه من دختر فرق میکنه احساسیم ولی تو پسری!!! میگم درسته من پسرم ولی ادم که هستم احساس که دارم. کلا مرغش یه پا داره هر چی من بگم بازم قبول نمیکنه. همش میگه پسر وقتی ازداج کنه باید بره سمت خانواده زنشو همش مثال میزنه فلانی رو ببین همش میره خونه مادر رنش همش خرید میکنه براشون همه کاراشونو میکنه. من بارها گفتم من ازدواج نکردم که خانوادمو فراموش کنم . خلاصه میگه برای من شماها عجیبید . باور کنید تو بدترین شرایطم بودیم پول قرض کردم برای خواهرش فرستام ولی در صورتی که جرات ندارم حتی یه کادو تولد بفرستم براشون. همش با دوستاش و خانوادش در خال صحبت یا چت کردنه تا من گوشی میگیرم دستم میگه تو صبح تا شب گوشی دستته تو به من توجه نداری. در صورتی که بهش میگم تو خودت داری کلا با دوستات و خانوادت صحبت میکنی میگه من فرق میکنم من دارم با اونا صحبت میکنم ولی تو داری تو اینترنت مطلب میخونی. چند تا خانواده دوست ایرانی ما داشتیم اینحا از قبل ار اینکه خانمم بیاد. یه مدتی رفت امد داشتیم بعد شروع کرد به بهانه گرفتن که اونا حسادت میکنن به من. اونا چشمشون تو زندگی ماست از این حرفا خلاصه یکی یکی با همشون قطع رابطه کردیم دوستمون زناشون با من احوال پرسی میکنن گیر میده به من همش میگه این چه دوستایی داری با کیبا میگشتی از این حرفا در صورتی که همشون تا الان یه بی احترامی به ما نکردن. تا یکی حرفی میشنوه با من دعوا میگیره که ببین تو پشت من نیستی اصلا. در صورتی که اونا اصلا حرف بدی نزدن که من بخوام دفاع بکنم بهش میگم اونا که چیزی نگفتن اصلا میگه نه حتما گفتن پشت سرم ولی تو اصلا دفاع نمیکنی ازم . میگم اخه عزیزم ادم باید یه چیزی بشنوه که بره دفاع کنه اخه ما که چیزی نشنیدیم که بریم باهاشوه صحبت کنیم یا بقول تو بریم ازت دفاع کنیم من که نمیتونم رو حدسیات تو با مردم دعوا کنم که. همش میگه چرا همه میگن تو خوبی. میگم اونا لطف دارن . میگه چرا داییت خالت عمت دوستات میگن تو خوبی و حتما من بدم . خلاصه هر سری سر یه جیزی ما بحث داریم دختر فوق العاده خوبیه ولی این مشکلات خیلی منو ناراخت میکنه. اگر سر یه چیزی با من بحث کنه که همون مشکل هم در خانواده خودش باش من مثال بزنم میکه تو چرا تا من یه چیز میگم پای خانوادمو وسط میکشی. بهش میگم من مثال میزنم از خودت ببینم ایا خودت هم تحمل داری یا نه بهش میگم من میشم اینه خودت که بینی خودتونم همین مشکلات رو داری ولی تو فقط برای منو میبینی.
من خیلی دوسش دارم بهش میگم اخه عزیزم تو که با همه دوستات تماس میگسری جت میکنی دوتا پیامم به خواهرو مادرم بده میگه اونا دوستامم میگم خوب اینا هم خانواده من هستن. میگه تو اصلا به خانواده من زنگ نمیزنی بهش میگم وقتی هر شب داریم تصویری باهاشون صحبت میکنیم دیگه چه تماسی بگیرم وقتی شب باهاهشون صحبت کردم فردا چه حرفی دارم بهشون بزنم اخه.همسرم 5 تا خواهر دیگه داره که همه متاهل هستن در صورتی که اونا اصلا دخترها به مادرشون خیلی دیر به دیر سر میزنن در صورتی که تو همون محله خودشون زندگی میکنن بعد ما از خارج کشور باید دم به دقیقه در تماس باشیم باهاشون. من مادر و پدرشو واقعا دوست دارم ادمهای خوبی هستن. ولی در صورتی که روزی که پدرم رفت همسرمو بیاره تهران که بیاد پیشم جز یکی از خواهراش و پدر مادرش بقیه نیومدن. همین که پدرم گفت چرا خواهرات نیومدن و اعتراض کرد بهش از اون موقع این شده تو سری خوردن برای ما که بابات حق نداشته این حرفو بزنه خلاصه که ما بیشتر مشکلاتمون سر خانواده هست سر گیرای واقعا بی مورد همسرم. از شماها دوستان عزیز تقاضا دارم منو راهنمایی کنید چجوری میتونم خانمم رو قانع کنم که منم خانواده دارم باید اداب فرزندی رو بجا بیارم اونا هم برای من خیلی زخمت کشیدن و من همه چیمو مدیون مخصوصا خواهرم هستم که کلی برای من هم پدری کرده هم مادری با وجود داشتن پدر و مادر.
من فقط میخوام یجوری دوستانه همسرزم متوجه بشه که اون بعوان همسر برای من جایگاهش محفوظه و خانواده ام هم به عنوان خانواده ام جایگاهشون محفوظ.و قرار نیست کسی جایگاه کسی رو بگیره .دلیل نمیشه که من اگر خانوادمو دوست دارم حتما همسرزمو دوست ندارم. ولی اینو متوجه نمیشه هر چی میگم باز حرف خودشو میزنه
بی نهایت از شما دوستان سپاسپذارم