سلام وقتتون بخیر. من دختری ۲۸ ساله هستم. یه خواهر بزرگتر دارم که ده سال پیش ازدواج کردن و از ایران رفتن. من خیلی بهش وابسته بودم، هم من و هم مادرم و با رفتن ایشون ضربه سنگینی تو زندگیم احساس کردم و دچار استرس شدیدی شدم و چندسال تحت نظر مشاوره و روانشناس بودم و قرص ارام بخش مصرف می کردم. تقریبا دو سالی هست که به زندگی طبیعیم برگشتم و مشغول درس و کارای دانشگام شدم. اما هر زمان که با خواهرم صحبت میکنم ناراحتم میکنه با حرفاش و بهم میگه تو اینهمه سال تلاشی برای زندگیت نکردی و حتی نتونستی یک پسر و بیاری تو زندگیت و دائم اعتماد بنفسم رو از بین میبره. دائم مامانم رو تحت فشار میزاره که به خواستگارم جواب مثبت بده و میگه این اخلاقش و فیافش جوریکه کسی که اون میخواد نمیشه و باید واقع بین باشیم. من بخاطر این رفتاراش خیلی ازش ناراحتم و بهش گفتم یکم کمکم کن بتونم از اینجا بیام بیرون . کلی باهام بحث کرد که تو مگه میتونی تنها زندگی کنی تو کشور غریبه و یا همش مریضی و میترسی بهتره همونجا بمونی تا ازدواج کنی و بعدش بهم گفت اینقدر دست و پاچلفتی هستی که نمیتونی واسه خودت یه خواستگار پیدا کنی و از اینستاش بلاکم کرد دو روزه. من اینقدر گریه کردم و غصه میخورم نمیدونم باید به کی بگم دردم رو. اصلا باورم نمیشه که خواهری که از دوریش اینقدر شکستم باهام مثل غریبه رفتار کرد. همیشه هرکاری بخوام انجام بدم تحقیرم میکنه و میگه تو مگه میتونی و این خیلی عذابم میده و حالا دو روزه که بلاکم کرده و من اینقدر ناراحتم نمیدونم باید چیکار کنم یا چه جوری خودم رو اروم کنم.