سلام
اول از همه بگم که من ممکنه خیلی مودب نباشم پس منو ببخشید و شخصی برداشت نکنید چون خسته ام واقعا. من ۲۱ سالمه و ۴ ساله پشت کنکور تجربی ام. چرا ؟ چون خیلی بیشعورم نمیتمرگم مثله بچه آدم بخونم. هر مشاوری گرفتم هر برنامه ای مینویسم نمیخونم. خیلی بی جنبهام. یه روز چهار‌ساعت بخونم ذوق میکنم دیگه فرداش نمیخونم. همش آهنگ میزارم خیالپردازی میکنم و میدوم تو خونه . خیالپردازی ناسازگار دارم به خاطر یه سری مشکلاتی که داشتم تو گذشته. دیگه حوصله ندارم پشت کنکور باشم از طرفی نمیخوام به یه زندگی حقیرانه راضی بشم. من خیلی با استعدادم خیلی زود یاد میگیرم . عاشق تحقیق و پژوهشم . هر کسی تو مجازی با من حرف میزنه فک میکنه ۴۰ سالمهچو خیلی اطلاعاتم بالاست….. ولی ولی ولی اراده و استمرار و پشت کار صفر. بسیار جوگیرم.تو دوران تحصیل نشد حتی یه بار دو ساعت بشینم بخونم فقط یه سال اچنم به خاطر این که همه خرخونی میکردن و نمیخواستم آخرین نفر کلاس بشم. دلم میخواد بمیرم افسرده هم نیستم حال روحیمم خوبه. فقط حوصله ندارم پشت کنکور باشم. نمیخوام برم یه رشته مسخره میخوام داروسازی برم ولی با این خوندنم قبول نمیشم. نمیخوام ازدواج کنم میل خاصی هم ندارم به جنس مخالف . تو نوجوانی داشتم ولی الان دیگه هیجانم فروکش کرده. عزت نفسم ,خ.یلی آسیب دیده. بهترین مسافرتم رفتم بازم خوشحال نشدم. یه سال رفتم دانشگاه آزاد ولی انصراف دادم چون تنها راهی که این حفره قلبمو پر کنم اینه که از مشکلم فرار نکنم و بخونم . میدونید گاها به سرم میزنه برم خودم رو بکشم. چون حوصله ندارم زندگی کنم و با چالش ها کنار بیام .خسته ام. میخوام خودم رو بکشم چون موانعی که سر راهم هست خیلی بزرگه. از این زر های مفت که کنکور آخر راه نیست هم نزنید لطفا. نمیتونم برم پیش روانشناس و روانپزشک و کوفت و زهر مار. این جا هم این مشاوراش یه حال روحی گ فتن دستشون به همه همینو میگن. هی به فکرم میزنه بعد کنکور برم امسال خودم رو بکشم تا راحت شک از این همه مانع و چالش و بدبختی و این حرفا. همیشه وقتی خواب میبینم دارم فرار میکنم از دست چن نفر. دیگه به جایی رسیدم که تنها راه فرارم مرگه. برام مهم نیست که اطرافیانم ناراحت میشن هر چی هم که ناراحت بشن به اندازه من زجر نمیکشن. برام مهم نیست نه مامانم نه خواهرام نه خودم. هیچی برام مهم نیست . هیچ کسی برام مهم نیست. بقیه میخوان بعد مرگم خوشحال بشن یا ناراحت . مهم نیست. زر زر های معنوی و ایمان هم نکنید لطفا. حالا باید چه غلطی بکنم دقیقا؟چه خاکی بریزم به سرم ؟