2
من دختر نیستم
4 سال با پسری آشنا بودم و عاشق هم بودیم
ب دلایلی 4 سال از هم دور شدیم و الان 4 ماهه باز با همیم
1ماه و نیم ک باهاش رابطه داشتم قبلا دست بهم نزده بود، از سکسمون ب بعد …
هر روز عاشق تر میشه و بهم بیشتر توجه میکنه
تو اوج خواستنم ک باشه بگم نه دست بهم نمیرنه
واقعا مثل همسرم با من رفتار میکنه نه یه دوست، خانواده هامونم در جریانن
اما از اون رابطه ب بعد خیلی شک داره و میترسه ک من تنهاش بذارم
عصبی میشه و حرفایی میزنه ک حرمتا میشکنه اما بعد ک آروم میشه گریه میکنه ک ببخشمش
با شکش چیکار کنم من واقعا بهش متعهدم اما اون میترسه و میگه ک من بی توجه ام بهش و محبت ندارم بهش
اگر ایشون از این موضوع ترس داره بهتره زودتری مقدمات ازدواج رو مهیا کنه
تا هر دوی شما بهتر و با خیال آسوده تری بتونید ادامه بدید
ما قبلا حرف زده بودیم تا شرایط محیا بشه طول میکشه
من در حال حاضر چطور میتونم آرومش کنم ک خیالش راحت باشه و انقدر عصبی نشه