من دچار افسرگی ام؟
سلام من ۲۰ ساله هستم و از زمانی که یادم میاد پدرم تو زندگی ما نقش پررنگی نداشت اون مدام ما رو خونه پدر بزرگمون تنها میزاشت هر شیش ماه یه بار بهمون سر میزد و میرفت .اون از نظر مالی هم ما رو تامین نمیکرد و ما خونه ای نداشتیم.وقتی پدر بزرگم فوت کرد پدرم اومد تا با ما زندگی کنه اما رفتاراش باعث شد زندگی برای ما سخت تر بشه اون همیشه توهم این و داشت که همه مردم باهاش دشمنن و گاهی حتی به ما هم چیزای عجیبی نسبت میداد تا اینکه بلاخره چهار سال پیش مامانم تصمیم گرفت که ازش دور بشیم و این کار و کردیم و پیش یکی ازاقوام موندیم خونه پدر بزرگم تو روستا بود و ما واقعا نمیتونستیم اونجا تنها زندگی کنیم در نتیجه الان خونه ای نداریم و چون تو جای خیلی کوچیکی داریم زندگی میکنیم بدتر از اون اینه که اصلا احساس ازادی نداریم.من نمیتونم توی روز کاری که خودم میخوام و انجام بدم و مجبورم زمانم و صرف خواسته های بقیه کنم.من واقعا دلم میخواد یه خونه داشته باشم.اما چیزی که من و میترسونه اینه که این فشار ها باعث شده من ارزوی مرگ کسی رو داشته باشم و از این ناراحتم.من فشار خیلی زیادی رو حس میکنم و نمیدونم چطور نفس بکشم.من هیچ وقت مشکل ساز نبودم .برای همین همیشه سعی میکنم دیگران و راضی نگه دارم چون نمیخوام همیشه شرمنده بقیه باشم.من غرورم و اعتماد به نفسم و به طور کامل از دست دادم و روزام برام مثل جهنمه.و بدتر اینه که مدتیه دردای فیزیکی زیادی دارم مثل درد دست و پا و سردرد های دائم.واقعا نمیدونم چیکار کنم
با سلام خدمت شما
دوست عزیز احساس ناراحتی و غمی که با توجه به این شرایط تجربه می کنید کاملا قابل درک است.
اگر چه کمی مبهم مشکل خودتان را توضیح دادید و دقیق مطرح نکردید اکنون چه مدت است از خانه خودتان دور هستید و چگونه روزگار خود را می گذرانید و شما اکنون مشغول چه کاری هستید درس می خوانید یا شاغل هستید و اگر کمی بیشتر درباره این موارد توضیح می دادید بهتر می توانستید راهنمایی و مشاوره دریافت کنید.
اما ظاهرا مشکل و مسئله اصلی شما اکنون یکی ناراحتی و احساس گناه از آرزوی مرگ داشتن برای یک انسان است و دیگری مسائل و مشکلاتی که تجربه میی کنید.
اساسا هر فردی نیازها و خواسته هایی دارد که با توجه به افکار و ادراک خودش از واقعیت برای تحقق آن ها تلاش می کند و هر رفتاری هم که انجام می دهد برای همان است چرا که از سوی دیگر هر فردی خودش مسئولیت اصلی پیگیری خواسته ها و نیازهای اساسی خودش را بر عهده دارد.
در این میان گاهی مسیر افراد با یکدیگر هم خوانی ندارد و به همین دلیل اختلافات بین فردی پیش می آید و گاهی ما به دلیل منافع و یا شرایط دشواری که داریم ناچار به پذیرش برخی شرایط و موقعیت ها می شویم.
نکته بسیاری مهمی که در اینجا وجود دارد این است که هیچ کسی پدر و مادر و یا سایر اعضای خانواده اش را انتخاب نکرده است و همواره این امکان وجود دارد که پدر و مادرها رفتارهایی داشته باشند که مورد پسند ما نباشد و یا حتی برای ما آزاردهنده باشد اما از آن جا که هیچ کنترلی بر روی رفتارهای آن ها و یا هیچ قدرنتی برای تغییر دادن دیگران نداریم چاره ای نداریم جز این که آن ها را همان گونه که هستند بپذیریم.
و اگر از زاویه دید خودمان و از منظر درست و غلط بخواهیم دیگران را مورد ارزیابی و قضاوت قرار دهیم به دلیل خیلی از محدودیت ها و خطاهایی که در ذهن و شناختمان داریم و به دلیل تمرکز بر خواسته ها و افکاری که خودمان داریم، احساس خشم و ناکامی زیادی را تجربه خواهیم کرد و حتما هم تمام واقعیت را نخواهیم دید و دچار خطا خواهیم بود.
در حالی که اگر محدودیت های دیگران را هم در ارزیابی عملکردشان در نظر بگیریم و بدانیم که آن ها ممکن است به دلایل مختلفی مانند عدم آگاهی و مهارت های کافی، اسیب های درونی و یا اختلالات روانشناختی درمان نشده ای که دارند خیلی از رفتارهی را انجام می دهند ممکن است حتی نسبت به آن ها موضع همدلانه و شفق آمیز بگیریم تا قضاوت گرانه و خصم آمیز و به این ترتیب خشم کم تری را هم تجربه خواهیم کرد و بهتر با شرایط نا مطلوبی که انتخاب ما نبوده است و نقشی هم در ایجاد آن نداشته ایم کنار خواهیم آمد.
این واقعیت وجود دارد که همیه چیز همواره مطابق میل ما پیش نمی رود و ما نمی توانیم خیلی از اتفاقات و رویدادها را انتخاب کنیم و یا تغییر دهیم و اگر محدوده کنترل خودمان را نشناسیم و بر مواردی تمرکز کنیم که تحت اراده و اختیار و کنترل ما نیست، فقط احساس ناکامی و خشم را به صورت مکرر تجربه خواهیم کرد و در چنین اوضاعی طبیعی است که در بلند مدت به انواع مسائل و مشکلات مختلف در حوزه سلامت روان و جسم مان روبرو خواهیم شد.
در حالی که باید بدانید که تنها چیزی که مستقیم بر آن تسلط و کنترل دارید رفتار خودتان است.
بهتر است با تمرکز بر حوزه کنترل خودتانبرای خودتان خواسته ها و اهداف و چشم اندازی مشخص کنید و با تکیه بر توانمندی هایتان برای تحقق آن ها برنامه ریزی و تلاش کنید.
واقعیت های بیرونی و افراد و شرایطی را که در به وجود آمدن آن ها هیچ نقشی ندارید و اکنون هم برای تغییر دادن آن هیچ قدرت و اراده ای ندارید را همان گونه که هستند بپذیرید و ببینید در چنین شرایطی به طور کلی می خواهید چگونه انسانی باشید و در مسیر اصول و ارزش های زندگی خودتان رفتار کنید.
بهتر است فرض کنید بهترین دوست شما در شرایط مشابه شما قرار دارد و از شما در این زمینه مشورت خواسته است، در این صورت چه توصیه هایی به او خواهید کرد و چه پیشنهادات یا راهکارهایی برای او خواهید داشت؟
این توصیه ها همان مسیر درست شما را نشان می دهند که از روی هیجانات زود گذر نیستند بلکه بر مبنای حل مساله هستند.
به شما توصیه می شود به یک روانشناس و یا مشاور مراجعه حضوری یا غیر حضوری داشته باشید تا هم برای آینده خودتان چشم انداز مناسبی متناسب با خواسته ها و نیازها و آن چه در زندگی می خواهید تعیین کنید و هم بتوانید هدف گذاری های کوتاه مدت و بلند مدت داشته باشید و هم بدانید چگونه با این شرایط دشواری که پایدار نخواهد بود و خواهد گذشت، به بهترین شکل ممکن روبرو شوید و آن را به خوبی پشت سر بگذارید و همچنین با احساسات ناخوشایند خودتان بتوانید به بهترین نحو روبرو شده و آن را به گونه ای مدیریت کنید که مانعی برای پیشرفت شما در مسیر اصلی تان نشود.
همچنین شاید لازم باشد در این مسیر مهارت های جدیدی را بیاموزید و یا توانمندی هایتان را در مواردی تقویت کند تا از این طریق بتوانید بهتر به مسیر خودتان ادامه داده و اقدامات موثر تری را برای تحقق خواسته ها و اهدافتان در زندگی انجام دهید.