1
نمیدونم چیکار کنم؟
۶ ساله ازدواج کردم و از همون اول کلی چالش داشتم با همسرم. برا حل هر کدوم کلی امرژی صرف کردیم. بعضی چیزا درست شد و بعضیام نه. الان ثبات بیشتری تو رابطه داریم ولی خیلی خسته و بی حوصلهم. نمیدونم چه حسی بهش دارم! ولی مثل گذشته دوسش ندارم. خیلی عصبانیم و ناامید
برا اینکه کاراش اذیتم نکنه تصمیم گرفتم به خودش بی اهمیت بشم تا ناراحتی موضوعات کمتر اذیتم کنه. نمیدونم با همچین حسی باید زندگیو ادامه بدم یا ازش جدا بشم!
با سلام خدمت شما دوست عزیز
احساس ناکامی و فرسودگی شما قابل درک است.
معمولا وقتی میزان احساس ناکامی و تجربه های منفی در رابطه ای افزایش یابد و از احساس خوب و تجربه های مثبت پیشی بگیرد، حال کلی و برایند آن ناخوشایند خواهد بود.
بر هین اساس در روابط، مخصوصا روابطی که پر چالش هستند، توصیه می شود که تعادل بین این احساسات با مراقبت حفظ شود.
به این صورت که حتما فرصت برای داشتن تجربه های مشترک خوشایند و تفریحاتی که مورد پسند و علاقه هر دو طرف باشد، به صورت روتین در زندگی گنجانده شود تا مانند حساب بانکی، انرژی مثبت به روابط تزریق شده و به قول خودتان، انرژی برای حل اختلافات و چالش ها کم نیاید!
جای بسیار خرسندی است که برای اصلاح رابطه تلاش کرده اید و خستگی حاصل از آن هم به صورت مقطعی طبیعی می باشد اما انتظار می رود به مرور، در بلند مدت، تغییرات بیشتر و عمده تری حاصل شود.
مانند فردی که برای قبولی در کنکور درس می خواند، ولی انرژی و زمان می گذارد و قطعا در این مسیر خسته و در مواردی به دلیل محروم شدن از علایقش برای رسیدن به هدفی بزرگتر، محروم می شود اما اینها می گذرند و آنچه در آخر و بعد از دریافت نتیجه حاصل می شود، خوشایند است.
البته مثال ازدواج و ساختن رابطه و بعد مراقبت از آن شاید از نظر عینی شباهت زیادی به مثالی که عنوان شد نداشته باشد، همچنین گاهی خیلی از مسائل پس از کلی صرف انرژی روان و زمانی همچنان حل نشده باقی می مانند (طبق آمار در بهترین حالت کمتر از ۴۰ درصد از اختلافات بن فردی حل می شوند!) و در ابتدا ناراحت کننده و ناامید کننده بنظر می رسند.
اما همین که متوجه می شویم که لااقل انرژی مصرف کردن در این حوزه بیهوده است (مانند ویژگی های شخصیتی یا برخی از آسیبهای پایدار یا طرحواره ها) باعث می شود در آینده انرژی خود را برای اموری مصرف کنیم که قابل کنترل تر هستند.
و رویکردی که در مقابل آن دسته از مسائل می توان در پیش گرفت، پذیرش است.
بنابراین اگر آنجا که عنوان کردید بی اهمیت بشم، از این جنس است درست است اما اگر بر اساس کلافگی و ناامیدی و درماندگی است، خطرناک است و بعد از مدتی احساس لختی و بی تفاوتی هم به خودتان هم به رابطه تان آسیب بیشتری وارد می کند.
به شما پیشنهاد می شود کمی زمان بگذارید و لیستی از مواردی که بیشترین تکرار و آزار را برای شما داشته اند را بنویسید.
در مرحله بعد ببینید آیا می توانید آنها را به لیست کوتاهتری کاهش دهید، مثلا ممکن است چند مورد شبیه باشند از نظر محتوا یا فرایند و در یک طبقه کلی تر جای گیرند.
در مرحله سوم آنها را اولویت بندی کنید، از حیث اهمیت و بیشترین آسیب برای شما.
در مرحله چهارم ببینید که آیا می توان برای آنها چه کاری انجام داد؟
لیست اقداماتی که قبلا برای آنها انجام شده هم تهیه کنید و اینکه آیا تغییری حاصل شده یا خیر.
دریافت مشاوره حضوری در این زمینه می تواند کمک بیشتی به ما بکند.