نوعی وسواس و مسایل جنسی
با عرض سلام خدمت شما
پسری هفده ساله هستم،من وسواس فکری دارم و مدتی بود که افکار جنسی نسبت به محارم خودم به ذهنم می آمد که به تدریج احساسات جنسی من را تغییر داد.
گاهی افکار و تخیلاتی نسبت به محارمم در ذهنم است که تحریک کننده جنسی هم هستند اما لزوما وسواسگونه نیستند!
چند بار با تصور رابطه با خواهر غیرواقعی و خیالی خودارضایی کردم نه خواهر واقعی!اینگونه تصورات خواهر و برادری یا حتی مادر و پسری تحریک کننده تا مدتی قبل زیاد در ذهنم بودند اما الان تا حدودی کم شدند؛در مورد اینها خودم را سرزنش میکنم که چرا با این تصورات خاص خودارضایی کردم و هر وقت یادم می آید خاطرم مکدر میشود.
در معاشرت با برادرزاده ام،که پسر است و یک سال و چندماه سن دارد،وقتی که او را بغل میکنم،میبوسم و…احساسات خاص جنسی به من دست میدهد و من نسبت به او احساس گناه میکنم چون فکر میکنم نسبت به او سوء نیت جنسی دارم یا نه،چرا این احساست را میکنم،آیا واقعا نیت جنسی دارم؟!…البته شبیه این احساسات را نسبت او قبل از وسواسی شدنم داشتم اما الان هم بیشتر و گسترده تر شده اند و هم فکر مسایل جنسی ذهنم را مشوش کرده اند،نکند واقعا نیت جنسی دارم اما خودم نمیخواهم بپذیرم و دارم خودم را به نحوی گول میزنم!؟؟؟
امروز به صورت اتفاقی رو کف پایم نشست و من به دلیل همین حساسیت هایی که دارم پایم را کشیدم و هنگام بلند شدن او این در ذهنم بود که او به جای آنکه دست های خود را به زمین بزند،دست هایش را بر پایم میگذارد که البته نگذاشت اما این تبدیل به نشخوارذهنی شد که چرا این در ذهنم بود که ممکن است دستش را بر پایم بگذارد و چون من ممکن است حتی از طریق لمس کف پا هم تحریک شوم اما پای خود را جمع نکردم همچنین در آن زمان،من کمی دچار نعوظ شدم و نمیدانم که براثر تحریک جنسی بود یا نه چون تحریک نشدم شاید هم شدم ولی خودم نمیدانم! اما ذهنم وسواسگونه به این گیر داده است و سعی میکنم خودم را قانع و توجیه کنم که نیت جنسی نداشتم و به خودم میگویم اگر نیت جنسی داشتم از راهای دیگری میتوانستم از او سوء استفاده کنم البته این توجیه ها هم مخلوط با افکار جنسی بودند که قضیه را بدتر میکرد.یا اینکه در دستم یک چیز خوردنی را در دهانش گذاشتم و لب های او طبیعتا به دستم برخورد میکرد و از همان اول افکار و احساسات خاص جنسی به من دست داد و با خودم هم کلنجار رفتم که چرا من با وجود حس کردن این احساسات بازهم کار خودم را ادامه دادم و آن چیز خوردنی را در دهانش گذاشتم!نکند قصد من واقعا جنسی بود!
یا مثلا خواهرم در چند متری من نشسته بود،وقتی با گوشه چشمم نگاهم به او می افتاد احساسات جنسی به من دست میداد و من سعی میکردم با دستم یا پرت کردن حواسم نگاهم را محدود کنم و نمیدانم چرا این احساسات به من دست داد و بعد از این مورد من خودارضایی کردم اما نه با تصور محارم واقعی،این در حالی است که سابقه نداسته که محارمم برایم جاذبه جنسی داشته باشن و قبل از مبتلا شدن به این نوع وسواس آنها هرگز برایم تحریک کننده نبودند و حتی الان هم…
یا اینکه یک نفر با حالت خاصی نشسته بود و من پشت او را دیدم و فکر کردم که شخص دیگری است اما بعد متوجه شدم که خواهرم است و الان من درگیر این موضوع هستم!!
یا اینکه امروز بیرون درب خانه خواهرم ایستاده بود و من نسبت به اینکه آیا اینکه است یا نه مشکوک بودنم نگاهم به پاهای او افتاد و واقعا چرا فکر کردم که نگاه من آلوده به مسایل جنسی است.گاهی هم در خودارضایی هنگام رسیدن به ارگاسم ذهنم که میخواهد این افکار وسواسگونه را به یادم بیاورد!
یا مثلا در تخیلات هنگام خودارضایی یکباره درگیر این شدم که چرا ساپورت این شخص خیالی که تصور میکنم شبیه لباس خواهرم است و چرا این را تصور کردم!
یا در مورد دیگر در خیالات جنسی شخصی را میبوسیدم و درگیر این شدم که چرا برای ملموس تر کردن این خیالات یاد بوسیدن برادرزاده ام افتادم!
یا اینکه امروز هنگام تماشای تصاویر پورنو یک تصویری به چشمم خورد و من قبل از آنکه آن را از نزدیک ببینم در آن لحضه افکاری جنسی در مورد پدر و مادرم به ذهنم رسید که این شبیه پدرم است و.. یک تصویر دیگری را دیدم و بعد برگشتم همان عکس اول را از نزدیک مشاهده کردم تا مشاهده آن عکس آن افکار در ذهنم بودند.
هنگام تماشای مصاحبه بازیگر مردی که خیلی دوستش دارم و زیبا رو است،یکدفعه با نگاه به چهره او در آن لحضه چون ریش و سبیل نداشت زیبایی خاصی داشت مثل خانم ها،البته این برداشت خودم است احساس تحریک شدن کردم و من بعد از آن چندبار همان قسمت را نگاه کردم که چرا این احساسات را نسبت به کسی که دوستش دارم،تجربه کردم و با چندبار نگاه کردن،هر دفعه یک احساس خاص جنسی به من دست میداد و افکار جنسی به ذهنم می آمد که من را می آزارد و از این بابت به شدت در عذابم چون دیگر نمیتوانم مانند قبل طرفدار او باشم برای این که افکار و احساسات جنسی به من دست دادند!
اگر افکار،نگاه ها یا احساساتی مثل این در مورد پیرزن ها،کودکان،اشخاص فوت شده و…برایم پیش بیاید هم اینگونه به طور وسواسگونه ای با خودم درگیری فکری پیدا میکنم یعنی به طور مثال اگر به تصویر جنس مخالف نگاه کنم و افکار مختلف خطور کنند و تحریک شوم با خود میگویم شاید این شخص فوت کرده باشد چرا نسبت به نظر نامناسب داشتم!بعضی نگاه های من ریشه وسواسگونه ای دارند مثلا وقتی که به پشت دختر برادرم در قنداق نگاه کردم و حس خاص جنسی کردم به خاطر وجدان وسواسگونه سختگیری که دارم با خودم کلنجار میرفتم که چرا نگاه کردم و آیا نیت جنسی داشتم که نگاه کردم! به خاطر همین برای قانع کردن خودم دوباره یا سه باره نگاه میکردم که آیا نگاه به این موضوع تحریک کننده است و من نیت جنسی دارم!این مورد هنوز که هنوز است در ذهنم حل نشده و نمتوانم خودم را قانع کنم!
با گوشه چشمم پای برادرزاده ام را دیدم و درگیر این شدم که جذابیت جنسی برای من دارد و به همین دلیل به طور مستقیم نگاه کردم و یک حس خاص جنسی به من دست داد که من را می آزارد…در ضمن،توجه من به مسایل جنسی بسیار زیاد شده و گاهی چه به بازیگران تلوزیون یا عکس ها در فضای مجازی و چه در بیرون نگاه های جنسی و چشم چرانی میکنم به خاطر همین شاید اگر به محارم خودم که در این مورد گاهی نگاهم به پشت آنها می افتد و من با خودم کلجار وسواسگونه میروم که چرا نگاه کردم در حالی که در گذشته بعد از این نوع نگاه ها درگیری فکری نداشتم چون میدانستم که نیت جنسی ندارم.مدت ها قبل نگاهم به پای خواهرم افتاد و احساس تحریک شدن کردم و بعد از آن مظطرب شدم که چرا نگاه کردم.اگر به کودکان یا حتی برادرم هم نگاه کنم فکر میکنم که آیا این نگاه ها به همان نیت است یا نه…
یا مثلا قبل از به دنیا آمدن دختر برادرم در ذهنم یک داستان خیالی را دنبال میکردم و در آن داستان تصوری نسبت به دختر برادرم کردم که قدری تحریک کننده بود!اینهم آزارم میدهد.
در ذهنم افکار و جمله های درونی زشتی نسبت به محارم خودم در ذهنم است که من از وجود آنها ناراحت هستم،اگر بخواهم در مورد محارم خودم غیرت به خرج بدهم که مثلا اگر فامیل به تفریح و پارک میروند،نگران پسرهای فاسد فامیل هستم و در این میان افکار جنسی در مورد محارم من به ذهنم می آیند که تحریک کننده هم هستند.
حتی اگر دستم به بدن آنها برخورد کند افکار جنسی در ذهنم می آیند و فکر میکنم نیت بدی دارم!
یا اگر گاهی با لب های خود بازی کنم و آن ها را در دهانم با زبانم و..لمس کنم افکار نامناسب جنسی دراین باره راجع به محارمم و یک شخص خیالی دیگری به ذهنم می آیند و تحریک کننده جنسی هستند که گاهی منجر به خودارضایی میشوند.
یا مثلا یک مورد که در بین حالت خواب و بیداری بودم و خواب یا افکار جنسی به محارم داشتم صورت خودم را به بالش کشیدم از جهت اینکه این خواب لذت جنسی است! و بلافاصله هم من متوجه این مشکل خودم شدم.یک بار هم یک خواب معمولی دیدم اما وقتی بیدار شدم زمانی که صدای خواهرم را شنیدم یک فکر جنسی کردم که تحریک کننده بود و مربوط به همان خواب درباره خواهرم.
یا اینکه گاهی داستان جنسی میخوانم و در مورد رابطه با محارم هم داستان است من آنها را نمیخوانم اما همینکه به عنوان آنها نگاه کنم درگیری فکری پیدا میکنم!
اگر گاهی نگاهم به خودشان مثلا در حالت سجده یا لباس هایشان بیفتد افکار جنسی در ذهنم میکنم که لزوما در مورد خود محارمم نیستند و اینطور نیست که با دیدن آنها کسب لذت جنسی بکنم.
یا گاهی حتی نسبت به پدرم یکسری افکار و خیالات جنسی در ذهنم میکنم و بعد از آن با خودم کلنجار وسواسگونه میرم که چرا این افکار را کردم!
گاهی به دلیل تحریک شدن یا مناسب نبودن لباس حالت نعوظ یا پیدا بودن آلت تناسلی از پشت لباس برای من پیش می آید و با این حالت در نگاه خانواده قرار میگیرم اگرچه خودم مراقب هستم کسی متوجه نشود اما به دلیل سهل انگاری فکر میکنم گاهی محارم من متوجه این موضوع شده اند و از لحاظ روانی و وسواسگونه از این موضوع اذیت میشوم.
ﺩﺭ ﮐﻞ ﻣﺸﮑﻞ ﻣﻦ ﻭﺳﻮﺍﺱ ﻓﮑﺮﯼ ﻣﺨﻠﻮﻁ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺟﻨﺴﯽ ﺍﺳﺖ. البته ابتدا فقط وسواس فکری بود اما به احساسات جنسی هم اضافه شدند مثلا گاهی در برخورد با پسر برادرم فقط احساسات جنسی هستند که البته من قصد کسب لذت از او را نداشته ام اما با وجود این احساسات ناراحت میشوم.همین که اﺯ ﺷﻤﺎ ﻣﺸﺎﻭﺭﻩ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺟﻨﺒﻪ ﻭﺳﻮﺍﺳﮕﻮﻧﻪ ﺩﺍﺭﺩ!ﯾﻌﻨﯽ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﻃﺮﯾﻖ ﻣﺸﺎﻭﺭﻩ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺍﺭﺩ ﺭﺍ ﺧﻨﺜﯽ ﮐﻨﻢ!
فکر کردن به این موارد برایم بسیار آزار دهنده است و به خودم احساس بسیار منفی پیدا میکنم…اگر کسی به خانواده اش سوء نیتی داشته باشد مرگ برایش بسیار بهتر است،بارها آرزوی مرگ کرده ام…و این در ذهنم انگار تبدیل به قانون شده است که در صورتی که به خانواده ام نگاه جنسی داشته باشم باید بمیرم! تک به تک موارد فوق حال من را خراب میکنند و لطفا در هر مورد بفرمایید که چگونه اینها را در ذهنم حل و فصل و توجیه کنم با خودم فکر میکنم که اگر من فرزند واقعی خانواده نباشم آیا باز هم همین حساسیت را خواهم داشت یا خیر؟!!!
لطفا به من کمک کنید تا این مشکلم را حل کنم؛مراجعه به یک روانشناس برایم مقدور نیست پس لطفا در حد ظرفیت مشاوره کتبی راهنمایی ام کنید.لطفا در صورت امکان مشاوره ام خصوصی باشد.
با سپاس فراوان از شما
رهایی از افکار منفی
روانشناسان معتقدند که تفکر بیش از حد می تواند باعث بروز اشکالات اساسی در اعمال انسان شود، به ویژه برای خانم هایی که در استرس و ناامیدی بسرمی برند، به اضطراب و افسردگیشان منجر خواهد شد.در ادامه، توصیه هایی برای توقف تفکر بیش از حد و آرامش یافتن در زمان حال به شما پیشنهاد می شود.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از سایت روان، همۀ ما برای مثبت بودن بیشترین تلاش خود رامی کنیم، ولی گاهی هم الگوهای منفی فکری باعث نابودی لحظات زیبای زندگیمان می شود.
ما ممکن است در گذشته اشتباهاتی کرده باشیم که باعث نگرانی و تنش ما در زمان حال باشد و این موضوع می تواند در آینده به نتایج منفی منجر شود. ما احتمالاً بیش از اندازه به تجزیه و تحلیل تجارب معمولی و تعاملاتمان می پردازیم و این در حالی است که بسیاری از مشغولیات ذهنی ما، حتی وجود خارجی هم ندارند. بسیاری از مواقع به محض این که اتفاق بدی رخ می دهد، ما آن را با اتفاقات بد گذشته پیوند می دهیم و شروع به احساس ناراحتی و غم می کنیم و شاید همین حالا در مورد بسیاری از مشکلات که احتمال می دهیم به نتایج منفی برسد، به خود سخت بگیریم و مضطرب باشیم.
اگر شما بسیاری از مواقع خود را در چنین موقعیت هایی می یابید، به قول روانشناسان؛ “بیش از اندازه متفکر” هستید و این طرز فکر می تواند به سلامتی شما آسیب شدید برساند.
روانشناسان معتقدند که تفکر بیش از حد می تواند باعث بروز اشکالات اساسی در اعمال انسان شود، به ویژه برای خانم هایی که در استرس و ناامیدی بسرمی برند، به اضطراب و افسردگیشان منجر خواهد شد.
در ادامه، توصیه هایی برای توقف تفکر بیش از حد و آرامش یافتن در زمان حال به شما پیشنهاد می شود.
۱- پذیرش این که بیش از حد تفکر می کنید
نخستین گام برای حل مشکل، قبول آن است. اگر احساس می کنید که نمی توانید ذهن خود را نسبت به افکار بیش از اندازه کنترل کنید و این موضوع در کاهش شادی، تصمیم گیری، انجام کارها و یا تشکیل روابط عاطفی شما تاثیر گذار است پس بپذیرید که مشکل دارید. اگر هر زمانی که اتفاق بدی می افتد و خود را در دام افسردگی و منفی گرایی می بینید، شما مشکل دارید. انکار مشکل و سرِ خود را درون برف پنهان کردن منجر به وضعیت بدتر شما خواهد شد. اگر در این مورد شک دارید و مطمئن نیستید، از دوستان وعزیزان خود صادقانه بخواهید که به شما واقعیت را بگویند زیرا آنها گاهی شما را بهتر از خودتان مشاهده می کنند.
۲- خود را ببخشید؛ مغز ما تمایل طبیعی به تفکر بیش از حد دارد
هنگامی که پذیرفتید بیش از حد فکر می کنید، خود را ببخشید زیرا مغز انسان تمایل طبیعی به تفکر بیش از حد دارد. خانم دکتر روانشناس «سوزان نولن-هوکسما» کارشناس برجسته در این زمینه، می گوید: “مغز ما برای تفکر بیش از حد برنامه ریزی شده است زیرا افکار و خاطرات ما به طور ذاتی به یکدیگر مرتبط هستند. بنابراین هنگامی که انسان در اثر یک رخداد دچار استرس می شود، سیل افکار منفی که هیچ ربطی به موضوع اصلی ندارد به ذهن او سرازیر می شود. برای نمونه؛ عملکرد ضعیف شغلی شما باعث می شود که به یاد خاله تان که سال گذشته فوت کرده، بیافتید!”
علاوه بر این زمانی که اتفاق بدی برای انسان رخ می دهد یا کسی احساس منفی دارد، به احتمال زیاد به تمام چیز های منفی که زندگی اتفاق افتاده و ربطی به یکدیگر ندارند و شاید حتی وجود نداشته باشند، فکر می کند. هر چه این اتفاق بیشتر رخ دهد، در آینده فرد به تفکرات بیشتر و بیش از حد گرفتار می شود. حال با دانستن این موضوع؛ هنگامی که مغزتان تلاش برای متصل کردن رویدادها را به هم دارد، شما می توانید آگاهانه شروع به حل مشکل خود کنید.
۳- بیشتر تنفس کنید
اگر مغز ما به این اتصال تارعنکبوتی در مورد حوادث بد مشغول شد، امواج افکار منفی شروع به بارش می کنند ولی چگونه می توان این الگو را شکست؟
اولین و ساده ترین کاری که انسان در این مواقع می تواند انجام دهد، کنترل تنفس است. تنفس به شما آرامش می بخشد و شما را به زمان حال و طبیعت پیرامونتان مرتبط می سازد. این موضوع بسیار ساده به نظر می رسد ولی هنگامی که ذهن ما شروع به تفکر منفی می کند، ما به نوعی جنون کشیده می شویم که کنترل آن نیز مشکل است ولی باید بدانیم که در این هنگام ما به آرامش ذهنی و بدنی نیازمندیم.
۴- کمتر صحبت کنید
بسیاری از کسانی که بیش از حد تفکر می کنند، به ویژه خانم ها در هنگام استرس و نگرانی، نمی توانند جلوی صحبت کردن خود را بگیرند. در مواقع نادری ممکن است که صبحت کردن در مورد نگرانی ها به شما کمک کند ولی در بیشتر اوقات باعث بدتر شدن اوضاع و شرایط می شود به ویژه اگر شنونده هم کسی باشد که بیش از حد فکر می کند، در نتیجه شما تمامی وقت خود را به تجزیه و تحلیل و شکافتن جزییات هر مشکل منفی زندگی خود خواهید کرد. احتمالا در پایان صحبت نیز در اثر مرور افکار منفی بیش از حد، غمگین تر از قبل خواهید شد.
این نوع همکاری در نشخوار فکری که در آن هر دو نفر در مورد زندگی هایشان صحبت می کنند، می تواند هر دو را به عمق بیشتری از منفی گرایی و استرس بکشاند. پژوهش ها نشان داده است که این نوع نشخوار فکری، در میان خانم ها باعث افزایش هورمون استرس (کورتیزول) می شود.
اگر واقعا احساس نیاز به بیان مسائل خود دارید، می توانید آنها را بنویسید و به وسیلۀ ذهن آگاه خود آنها را تجزیه و تحلیل و در نتیجه روشن نمایید. در بیشتر مواقع، هنگامی که آنها را می خوانید، متوجه می شوید که بیشتر نگرانی ها و افکار منفی شما بی مورد است. این نوع ژورنالیک آزاد می تواند بسیار سودمند باشد.
۵- مشغولیت فیزیکی برای خود ایجاد کنید
شما اکنون می دانید که بدن و ذهن خود را به وسیلۀ کنترل تنفس و کمتر صحبت کردن چگونه آرام نگاه دارید ولی گاهی انرژی درونی بدن شما باید به گونه ای تخلیه شود که در این موارد یک پیاده روی سریع، دوچرخه سواری طولانی و یا سریع، بازی با حیوانات خانگی و کودکان، انجام یوگا، بازی های ورزشی، شنا و یا دویدن می تواند مفید باشد. فعالیت هایی که جاذب هر دو حالات ذهنی و بدنی باشد، بهتر است زیرا شما نیاز به بیرون رفتن از الگوهای وسواسی فکری دارید تا وضعیت حضور در زمان حال در شما به جریان افتد.
علاوه بر فعالیت های فیزیکی، تمریناتی که باعث تحریک مغز شود نیز برای هدایت و تغییر مناسب الگوهای فکری موثر است. بازی های گوناگون فکری، یادگیری زبان یا موسیقی و یا هر گونه هنری که بتواند سرگرم کننده باشد، شما را از تفکرات بیش از حدتان منحرف می سازد.
۶- تمرین تمرکز حواس
یکی از بزرگ ترین و بهترین راه های مبارزه با تفکر بیش از حد، توانایی زندگی کردن در زمان حال است. احساس گناه در شکست های گذشته و نگرانی در مورد موضوعات آینده می تواند انرژی و اوقات شما را تحلیل برد ولی به وسیلۀ توجه به اکنون، شما به عشقی که شایستگی آن را برای خود دارید خواهید رسید. لائو تزو می گوید: “اگر شما افسرده هستید در گذشته زندگی می کنید. اگر شما مضطرب هستید، درآینده زندگی می کنید ولی اگر آرامش دارید، در زمان حال بسر می برید.” حال پرسش این است که چگونه می توانیم در زمان حال حاضر زندگی کنیم؟
با توجه به استراتژی هایی که در بالاتر برای داشتن یک ذهن آرام ذکر شد، شما می توانید با تمرکز حواس یا شکلی از مدیتیشن که بدون قضاوت و تفکرست، مشاهده گر زمان حالتان باشید. اگر در این حالت افکار مزاحم و نگران کننده به ذهن شما هجوم آورد، آن را نادیده بگیرید و اجازه دهید که با احترام تمام و بدون هیچ گونه تقلایی از ذهنتان عبور کند. انرژی افکارتان را آزاد سازید و فضای درونی آرام برای خود ایجاد کنید. برای دست یابی به نتایج سودمند؛ بهترین کاری که می توانید انجام دهید، یادگیری تکنیک های مراقبۀ فکری مانند مدیتیشن متعالی است ولی اگر انجام این کار برایتان مشکل است با متخصصانی که به شیوه های شناخت درمانی آشنایی دارند، مشورت کنید.
۷- به کائنات تسلیم شوید
هنگامی که ما نگران هستیم، اساساً به کنترل جریان زندگی امید داریم زیرا به نتایج یک وضعیت اهمیت می دهیم و می خواهیم همه چیز بر وفق مرادمان باشد و در نتیجه از وقوع اشتباهات و تغییر نتایج وحشت داریم. در واقع ما بر وقایع زندگیمان کنترل زیادی نداریم.
اگر از یک نقطه نظر آگاهانه به این موضوع نگاه کنیم؛ نگرانی های ما به نتایجی که مایلیم دست یابیم، اثری ندارد. حال می توانیم نگران باشیم و تحلیل رویم یا این که هر آنچه هست را بپذیریم و بگذاریم که بگذرد. کائنات از ما قدیمی تر و خردمندتر است، پس بجای وسواس های نگران کننده، کنترل را تا حدودی فراموش کرده و با عشق و اعتماد و تسلیم به جهان، بگذاریم که آرامش بیشتری داشته شود.
تسلیم شدن به معنای واگذاری و عدم تلاش نیست بلکه این حالت بدان معناست که شما به جای ایستادگی و مبارزه در مقابل جریان کنونی زندگی با آن هماهنگ می شوید و به آن می پیوندید.
تسلیم، شکلی از آزادی و آرامش است زیرا شما مایلید که به جریان زندگی اعتماد کنید و می دانید همه چیز در زمان، مکان و شرایط مناسب اتفاق خواهد افتاد و شما در جایی قرار دارید که باید باشید.
حتی اگر مفهوم نگرانی “خوب” یا “بد” بودن نتایج باشد، این نشانه ای از دوگانگی و در نتیجه تنها یک توهم است. از نظر کائنات و جهان هستی؛ هیچ چیز خوب یا بدی وجود ندارد. هر دو این ها، پشت و روی یک سکه هستند.
۸- به یاد داشته باشید؛ این افکار ماست که واقعیتمان را می سازد
همان طور که در بالاتر ذکر شد ما هیچ گونه کنترلی بر آشکار شدن و چگونگی وقایع زندگی خود نداریم، حداقل بخشی از ذهن خودآگاه ما تنها توانایی دیکته کردن برخی وقایع را دارد و این افکار ماست که با شکل دادن انرژی برای ما ایجاد واقعیت می کند. بنا به قانون جذب؛ ما هر بیشتر در مورد چیزی نگران باشیم، همان نتایج نگران کننده را به سوی خودمان جذب می کنیم.
ما باید نسبت به افکار خود آگاهی بیشتری داشته باشیم زیرا که افکار ما دارای قدرت بیش از اندازه ای است که حتی بتوانید فکرش را بکنید. اگر نگران از دست دادن شغلتان باشید، با این نگرانی؛ احتمال اخراج خود را بیشتر می کنید.
اگر نگران مبتلا شدن به بیمارهای مهلک باشید، به وسیلۀ انرژی ای که به آن سو ارسال می کنید، ندانسته بدن خود را در وضعیت ابتلا به آن بیماری ها آماده می سازید.
انرژی افکار و احساسات شما، خالق زندگی شماست و به همین دلیل برخی می گویند: “نگرانی، سوءاستفاده از انرژی تفکر خلاق است.”
آیا می خواهید یک زندگی شاد، آرام و همراه با توجه و تمرکز به اکنون برای خود ایجاد کنید؟ اگر جوابتان مثبت است، شما تمامی ابزار مناسب برای ساخت واقعیت ذهنی و حضور در افکارتان را دارید. اگر به تفکر بیش از حد ادامه دهید، آنگاه با استفاده از همین ابزار، شما می توانید یک زندگی سرشار از نگرانی و اضطراب برای خود بوجود آورید. انتخاب با شماست.
با عرض سلام
لطفا اگر امکانش هست سوالم را از صفحه سایت حذف کنید…تمایلی ندارم که در دید عموم باشد.
با تشکر