سلام .ما 6 ساله که ازدواج کردیم و از دانشگاه با خانمم آشنا شدم.
بعد از تموم شدن دانشگاه و خدمت من رفتم سر کار و خانمم موندخونه .
چندتا مشکل داریم .من وقتی میام خودمو بالا میگیرم و توانایی هامو میگم خانمم دمغ میشه و فکر میکنه من ازش سر ترم و فکر هایی مثل خیانت و ترک کردنش از جانب من میاد سراغش اگرم عادی باشم یا بگم تو بهتری شروع میکنه به ترور شخصیت من .تو پرانتز بگم که ما از نظر قیافه و مالی و خیلی چیزا دو رو بر هم هستیم و برتری محسوسی نیس شاید تو چندتا فاکتور که نهایتا از دید خودم توازن خوبی داریم .ولی من واقعا موندم کدوم موضع رو بگیرم .
یه مشکل دیگه که داره اینه که خیلی دوست داره تو جمع هایی حضور داشته باشه که از همه یا اکثریت سرتر باشه .به طور مثال تو جمع دوستان من اصلا دوست نداره باشه چون بعضیاشون کلاس میذارن یا از ما یه کوچولو وضع مالیشون بهتره و به شدت دوست داره تو جمع هایی باشه که ازش ستایش بشه .این وقتی بد میشه که تو اون جمع ها کس دیگه ستایش بشه این به همش میریزه البته نمیگه ولی من متوجه میشم .از طرفی هم خیلی به حرف دیگران اهمیت میده به طوری که هر موقع از خونه میریم بیرون باید همه چیز مرتب و منظم باشه استدلالشم اینه که ممکه تصادف کنیم و بمیریم بعد نمیگن چقدر چلخته بوده .این آرمان گرایی وقتی بیشتر اذیتش میکنه که مهمون داریم و اصلا نمیتونه ساده برگزار کنه حتی برای کسایی که ما به خونشون رفتیم و خیلی ساده مهمونی رو برگزار کردن باید سنگ تموم بذاره و اینطوری با وجود اینکه استرسی شدید هست اگه یه چیز کوچیک سر جاش نباشه به شدت به هم میریزه
لطفا راهنمایی کنید چجوری میشه این اخلاقا را کنترل کرد