همسر بد
سلام
من خانم 37 ساله و تحصیلاتم ارشد ریاضی و شاغل.همسر 47ساله تحصیلات کارشناس ریاضی و شاغل و 9ساله ازدواج کردیم و یه پسر تقریبا 7ساله داریم.من با همسر و خانواده همسرم مشکلات زیادی دارم که پیش مشاور هم رفتم ولی چون همسرم به هیچ عنوان مشاور رو قبول ندارند همکاری نکردند و نتیجه نگرفتم و فقط دارم تحملش می کنم.و اما مشکلاتم با همسرم: ایشون شکاک و بدبین و بسیار دهن بین و وابسته به خونواده خودشون و همچنین تمام حرفها و اتفاقات خصوصی رو پیش مادرشون عنوان می کنند حتی اگه من تاکید کنم که مثلا نباید به مادرت و خانواده بگی که پسرم بیش فعاله چون دهن به دهن میپیچه و با پسرم رفتار خوبی نمیشه و روش برچسب میزارن.همسرم با این سن و سالش مثل کودکان ابتدایی همه چی رو با مادرش مشورت میکنه و به نظر من اهمیت نمیده همش میگه مادرم خط قرمز زندگیمه و مادرم بمیره تو رو طلاق میدم.حتی مکان زندگیمو طبق رضایت مادرش تنظیم کرده.هرجا میریم دوست داره مادرش بیاد اگه خودمون تنها میریم ناراحته و تمرکز نداره.محل کار من و همسرم 35 کیلومتر با شهری که زندگی میکنیم فاصله داره تا همسرم بیشتر به مادرش برسه.ایشون 3خواهر و برادر دیگه هم دارن که اونا در مرکز استان زندگی می کنند و فقط اخر هفته سرمیزنن .من مشکل اصلیم با همسرمه که به من توجه نمیکنه و محبت نمیکنه و به خواست و نظر من بی اهمیته و فقط خونواده خودش براش ملاک هستن.مثلا از میزان درامدش بهم نمیگه و باهام مشورت نمیکنه درصورتی که اوایل اینجوری نبود.از من توقع داره که کارت حقوقم دستش باشه ولی در مورد مخارج زندگی اصلا منو بحساب نمیاره و خودش تصمیم میگیره.میگه اینا به زن مربوط نمیشه.هیچ موقع برام هدیه نمیگیره حتی بااینکه بهش گفتم که ناراحت میشم.روز زن هم هرچی برای من بگیره عین اون برای مادرش میگیره و بهم میگه تو از مادرم بالاتر نیستی.دیگه خیلی جزییات دیگه هم هست که اذیتم میکنه.درضمن حدود یک ساله که اصلا به خونواده من سر نمیزنه و منم به همین دلیل به خونوادش سرنمیزنم و باهاشون قطع ارتباط کردم.در ضمن اینم بگم ایشون شخصیت بسیار شکاکی داره و مدام بهم تهمت میزنه و در طول این 9سال حتی نزاشته خونه خواهرم برم میگه دامادت بدچشمه.باخونواده ما رفت و امد نداره ولی دوست داره خونواده خودشون همیشه دور هم باشن با هم مسافرت برن و … خلاصه خیلی تبعیضه تو رفتار با دو تا خونواده.و منم خیلی بابت این طرز فکر خودخواهانه و رفتارش رنج میکشم.مدام تو خونه ما بحث و دعواست.اصلا اهل حرف و مذاکره نیست و منطقی نیست و زور میگه.من نه اهل خیانت و نه اهل طلاقم با این وجود همیشه بهم تهمت زده و حتی در طول دوران بارداری بهم میگفت این بچه مال من نیست و بعدا با ازمایش ژنتیک معلوم میشه من مدام گریه میکردم و برای اینکه کینه و کدورتی پیش نیاد هرگز به خونواده ها نمیگفتم.اما بعدش کهخونوادش میگفتن بچه شبیه تویه دیگه حرفی نزد و وقتی بهش میگفتم چرا ازمایش ژنتیک انجام نمیدی سکوت میکرد.چند بار توی محل کارم به خاطر شکاک بودنش برام مشکل به وجود اورد.بهش میگم اگه من واقعا بد هستم چرا منو تحمل میکنی و در عین حال داری رنجم میدی؟ اگه راست میگی که من زن بدی هستم چرا مدام تهمت میزنی و در عین حال باهام زندگی میکنی؟ میگه تو خونواده ی ما طلاق نیست رسم بر اینه که یکی میشه دوتا.حتی مادرش هم همینو گفت.من چند بار از مشاوره کمک خواستم ولی ایشون نمیاد.خودشو بی نیاز از مشاوره میدونه و همش از اینکه برادرم در جوانی خودکشی کرده و درگذشته سو استفاده میکنه.من کار برادرمو تایید نمیکنم ولی من ادم معتقدی هستم و رفتارهای این اقا واقعا رنجم میده.بهش گفتم که من با تحمل این رفتارات و با این غصه ها احساس میکنم توی گلوم غده ای ایجاد میشه و البته هم شد و من به سرطان تیرویید مبتلا شدم و سال گذشته عمل انجام دادم و فعلا خطر ازم رفع شده.بعد از عمل احساس پشیمونی رو هم در ایشون و هم در خانواده اش دیدم ولی زیاد طول نکشید.الان هم که ایشون به خونه مادرم نمیان من هم نمیرم.اونا مدام بهش زنگ میزنن که پسرمو ببره اونجا و به بهونه بازی با بقیه نوه ها ساعت ها توی خونه تنها میمونم و این عذابم میده.دیگه نمیدونم چی بگم فقط دارم از غصه خفه میشم و هیچ راهی پیدا نمیکنم.ما توی شهر کوچیکی زندگی میکنیم و دوست ندارم طلاق راه نجاتم باشه و دوست ندارم پسرم اذیت بشه.ولی این طلاق عاطفی رنجم میده و به شدت احساس تنهایی می کنم.خونواده خودم هم به اندازه کافی گرفتار هستند و ازشون نمیتونم کمکی بخوام.میدونم که کسی هم نمیتونه برام کاری کنه.همین که کسی به حرفام گوش کنه و درکم کنه و یه راهکاری برای ارامشم بده و حالم خوب بشه ممنون میشم.ببخشید که زیاد طولانی شد.
سلام به شما دوست عزیز
ابل درک می باشد که این میزان از وابستگی می تواند برای شما ناخوشایند باشد اما دقت داشته باشید که با توجه به سبک رفتاری که شما در مورد همسرتان بیان کردید امکان وجود شخصیت پارانوئید برای ایشان وجود دارد اولین نشانههای این اختلال در اوایل بزرگسالی با نشانههای مانند بدگمانی و سوءظنی که قابلاثبات نیست همراه است، سوءتعبیرهای مداوم از رفتار و نیت اطرافیان، بدجنس و بدخواه دانستن دیگران و نوعی بیاعتمادی مداوم بروز پیدا میکند.
این اختلال شخصیتی با نشانه های زیر همراه می باشد:
تصور میکنند اطرافیان قد سوءاستفاده و یا فریب او را دارند.
نسبت به تعهد یا وفاداری دیگران مشکوک هستند مخصوصا نسبت به شریک عاطفیشان بدون داشتن هیچ گونه دلیل بیرونی
از مسائل شخصی زندگی خود به دیگران چیزی نمیگویند، میترسند دیگران علیه خودشان از این اطلاعات استفاده کنند.
به کسی اعتماد نمیکنند و یا افراد مورد اعتمادشان محدود می باشند
اطرافیانشان را نمیبخشند و کینهتوز هستند.
انتقاد ناپذیر و بسیار حساس هستند و با خشم و عصبانت به مشکلات و مسائل واکنش نشان میدهند.
هر چیزی را خیلی سریع تلافی میکنند.
تصور میکنند دیگران قصد حمله به شخصیت آنها را دارند.
نگاههای تصادفی دیگران را بد تعبیر میکنند.
روابط آنها با دیگران سرد است و فاصله خود را با دیگران حفظ میکنند.
احتمال دارد شخصیتی کنترل کننده و حسود داشته باشند.
همیشه حق با آنهاست و خود را مسئول هیچ مشکلی نمیدانند.
نمیتوانند آرام باشندو..
دقت کنید که در این مسیر ممکن است هرگونه رفتار شما تایید دیدگاهای همسرتان باشد و عموما این افراد مشاوره رفتن را مورد پذیرش قرار نمی دهند .
در این مسیر تصمیم گیری نهایی با خود شما می باشد چون همانطور که در این سالها مشاهده کرده اید تغییر پذیری تا زمانی که خود فرد نخواهد سخت می باشد و اگر تشخیص شخصیت پارانوئید نیز درست باشد حتی هر رفتار شما در جهت بهبود زندگی نیز ممکن است بد تعبیر شود .
بهتر است در این مسیر دقت کنید که درگیری های مداوم بین شما و همسرتان می تواند برای فرزندتان آسیب زا باشد پس بهتر است از هرگونه بی احترامی و یا بحث و یا وارد کردن او به درگیری و افکارهای خودتان خوداری کنید و اجازه بدهید او مسیر رشدی خود را طی کند .
بهتر است در زمان مناسبی در احترام و بدون توهین به همسرتان بیان کنید که زندگیتان را دوست دارید و در این مسیر احساسات خود را نیز بدون صحبت در مورد خانواده ایشان بیان کنید و سوال کنید که هدف ایشان و برنامیشان برای ادامه زندگیتان چیست .
در این مسیر بهتر است با هم وارد پروسه زوج درمانی شوید و در صورت مخالفت بهتر است خودتان یک دوره مشاوره حمایتی دریافت کنید تا بتوانیم در بهبود شرایط روحیتان و تصمیم گیری به شما کمک کنیم.
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
با سلام خدمت شما دوست گرامی
دوست عزیز با توجه به مطالبی که عنوان کردید احساس ناکامی غم و ناراحتی شدیدی که تجربه می کنید کاملا قابل درک است.
توجه داشته باشید که ازدواج قرار است کارکردهای خپدش را داشته باشد و افراد بتوانند نیازهایشان را به شیوه موثر و خوبی برآورد کنند و درون رابطه احساس ارزشمندی و توجه و امنیت دریافت کنند، دوست بدارند و دوست داشته شوند و هر دو نفر در اولویت باشند نه این که یکی بیشتر در نقش سرویس گیرنده و دیگری در نقش سرویس دهنده باشد و باید بر اساس مشارکت و همدلی و همکاری نیازها و خواسته ها و دغدغه ها و احساسات هر دو نفر از سوی طرف مقابل مورد توجه قرار گیرد.
ماندن در ازدواجی که در آن هیچ یک از این موارد محقق نمی شود نه نها کارآیی ندارد بلکه می تواند در بلند مدت به شدت آسیب زا باشد و سلامت روان هر دوطرف را در معرض آسیب جدی قرار دهد.
پس بهتر است در گام اول خودتان را در برابر حفظ سلامتی خودتان و همچنین پیگیری و تحقق نیازهای اساسی و خواسته هایتان مسئول بدانید و در این مسیر به جای اتخاذ موضع منفعلانه و قربانی ناتوان، فعالانه تلاش کنید و اقدامات لازم را انجام دهید.
مهم ترین مسئله پیدا کردن سهم و نقش خودتان در رابطه است چرا که تنها فردی که شما می توانید رفتارش را کنترل کنید و یا تغییرش دهید خودتان هستید، بنابراین اگر ایشان شما را همراهی نمی کنند می توانید به صورت فردی مشاوره دریافت کنید تا بدانید چگونه می توانید در پنجاه درصد سهم خودتان موثر و کارآمد ظاهر شوید.
اگرچه شما اشاره خاصی به تلاش ها و اقدامات موثرتان در این زمینه نکردید و فقط چند مورد را به عنوان تلافی کردن مطرح کردید و یا این که گریه و ناراحتی کردن نه اقدام فعالانه موثر.
به عنوان مثال رفتارهای کنترل گرانه ای مانند قهر و بی توجهی، توهین و تحقیر، قضاوت منفی و برچسب زدن، مقایسه و سرزنش کردن، غر زدن، پرخاشگری کردن و حتی باج دادن جزو رفتارهای به شدت سمی هستند که رابطه را به شدت خراب کرده و در بلند مدت به نابودی می کشاند.
افراد به این دلیل به آن گونه رفتارها متوسل می شوند و آن ها را مکررا انجام می دهند که شیوه درست حل یا مدیریت تعارض را نمی دانند و از این طریق می خواهند طرف مقابلشان را وادار کنند به خواسته های آن ها اهمیت بدهند غافل از این که نه تنها موثر نخواهد بود بلکه در بلند مدت آسیب جدی را به رابطه می رساند و صمیمیت و کیفیت رابطه را کاهش می دهد و باعث دور شدن افراد از یکدیگر می شود.
بهترین شیوه برای حل یا مدیریت اختلافات یا تعارضات بین فردی گفتگو و مذاکره کردن است آن هم طبق اصول خودش و بدون انجام رفتارهای مخربی که از آن نام برده شد و با همدلی و تلاش برای رسیدن به درک مشابه و انجام توافق دو سویه.
این یک مهارت جدی و مهم محسوب می شود که اکتسابی هم هست و باید آن را آموخت و تمرین کرد.
در اغلب موارد افراد جر و بحث کردن و دعوا را با گفتگو و مذاکره اشتباه می گیرند در حالی که گفتگو و مذاکره اصول خودش را دارد که اگر به درستی صورت نگیرد نه تنها افراد را به سمت حل موضوع هدایت نخواهد کرد بلکه موجب ناراحتی و اختلاف بیشتر هم خواهد شد.
نکته مهم دیگر این است که تمام این وارد در شرایط طبیعی مورد بحث است و اگر یکی از افراد مبتلا به یک اختلال جدی روانشناختی و به خصوص شخصیتی باشد، هیچ یک از این مسیر ها خیلی کاربردی ندارند و شاید در این زمان باید یک تصمیم اساسی درباره ادامه دادن این رابطه و یا جدایی اتخاذ شود که باید در آن ارزش ها و اصول و منابع حمایتی و امکانات و توانمندی های خود فرد همگی لحاظ شوند و بعد مناسب ترین تصمیم اتخاذ شود.
با توجه به تمام این مطالبی که عنوان شد به شوما توصیه می شود از طریق مراجعه به یک روانشناس و یا مشاوره جلسات مشاوره به صورت حضوری و یا غیر حضوری دریافت کنید تا اول بتوانید با تمرکز بر رفتار خودتان و دایره اختیارات خودتان و با یافتن سهم و نقش خودتان برای ترمیم رابطه تان تلاش کنید و گام های لازم را بردارد و بعد با توجه کل ماجرا و احساس که نسبت به این زندگی و کیفیت رابطه تان دارید در صورت لزوم بتوانید تصمیم گیری خوب و مناسبی داشته باشید و در این زمینه کمک حرفه ای و تخصصی دریافت کنید تا اقدامات موثر لازم را انجام دهید.