2
همسر بد
سلام خانمی هستم 50 ساله که چند فرزند دختر و پسر بهمراه داماد و عروس هم دارم. از ابتدای ازدواج تا الان با همسرم مشاجرات زیادی داشتم که تا امروز هم حل نشده. جلوی همه خودشو خیلی خوب نشون میده و همه فکر میکنن مشکل از منه. برای همین تصمیم گرفتم مدتی با پسرم زندگی کنم که بفهمه مشکل از من نبوده و الان به این باور رسیدن. شوهرم خیلی پرخاشگره و منو خیلی اذیت میکنه. تا الان بخاطر بچه ها تحمل کردم ولی دیگه نمیتونم. خودشم همینو میخواد و اصلا حاضر نیست بخاطر عروساشو داماداش کوتاه بیاد. واقعا موندم چیکار کنم. اگر کمی خودشو عوض کنه حاضرم باهاش زندگی کنم ولی خودشم دیگه تمایلی به موندن نداره. لطفا راهنماییم کنین.
سلام به شما دوست عزیز
قابل درک می باشد که درگیری و مشاجره می تواند برای شما و همسرتان با درگیری ذهنی و روحی زیادی همراه باشد اما دقت کنید که در این مسیر زندگی کردن شما با پسرتان هم برای ایشان می تواند درگیری زیادی ایجاد کند و هم اینکه به حل مشکلات شما کمکی نمی کند.
بهتر است سعی کنید که در زمان مناسبی با همسرتان به صورت حضوری به زوج درمانگر مراجعه کنید تا مشکلات شما و شیوه ارتباط گیری شما باهم و همچنین نحوه حل مشکلات مورد بررسی قرار گیرد تا بتوانیم به شما کمک کنیم تا بتوانیم در این زمینه به شما کمک کنیم تا شرایط بهتری را تجربه کنید.
در این حالت اگر شما و همسرتان تمایلی به ادامه زندگی مشترک نداشته باشید نمی توان اجباری به این مسیر داشت اما دقت کنید که برای ادامه زندگی مشترک نیاز است که هردوی شما باهم تمایل به بهبود زندگی مشترک داشته باشید و دوم اینکه شما دو نفر دلیل بیشتری جز فرزندان و داشتن داماد داشته باشید تا بتوانید مسیر زندگی مشترک را ادامه بدهید .
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۳۰۴
با سلام خدمت شما دوست عزیز
احساس ناکامی و ناراحتی شما در این زمینه کاملا قابل درک است.
مسلما دریافت احساس توجه و ارزشمندی درون رابطه یکی از نیازهای اساسی هر فردی است.
ازدواج هم در واقع مکانی است که افراد به آن ورود پیدا می کنند برای این که از طریق مشارکت و همکاری و همراهی یکدیگر بتوانند نیازهای اساسی خودشان را از جمله، نیاز به قدرت و پیشرفت و عشق و تعلق خاطر و آزادی و تفریح و همچنین بقا را بهتر برآورده کنند.
ولی اگر قرار باشد که نه تنها این اتفاق رخ ندهد بلکه مانع تحقق نیازهای اساسی یکدیگر بشوند چنین ازدواج و زندگی در فضای مسموم رفتارهای کنترل گرانه و مخرب، نه تنها به نفع هیچ یک از طرفین نیت بلکه اساسا کارکردهای لازم را هم دیگر نخواهد داشت.
منظور از رفتارهای کنترل گرانه هر رفتاری است که افراد با یکدیگر انجام می دهند تا طرف مقابل را مجبور به انجام کاری کنند که خودشان مایل نیستند و به بیان دیگر آن ها را به سمت نیازها و خواسته های خودشان سوق دهند.
ان گونه رفتارها عبارت اند از: غر زدن و ایراد گرفتن، تهدید کردن، پرخاشگری، توهین و تحقیر، قضاوت منفی و برچسب زدن به یکدیگر، سرزنش کردن، قهر و بی توجه و حتی باج دادن که همگی در بلند مدت نه تنها موثر نیستند بلکه باعث دور شدن افراد از یکدیگر و سرد شدن و از بین رفات صمیمیت بین افراد می شود و از آن ها به عنوان رفتارهای سمی و مخرب هم یاد می شود.
از آن جا که وجود اختلاف بین افراد در تمام موارد وجود داشته و دارد و یک امر اجتناب ناپذیر است، چرا که تفاوت های بین فردی همواره در ادراک، افکار، نظام و اصول باورها، سطح نیازها و نوع خواسته ها و انتظارات بین افرادمتخلف وجود دارد.
با توجه به این نکته آنچه بیشتر از همه ازدواج های موفق را از ناموفق و زوج های شاد و راضی را از زوج های ناشاد و ناراضی جدا و متمایز می کند، نوع شیوه هایی است که افراد برای روبرو شدن با این اختلافات انتخاب کرده و در طول زندگی مشترکشان با یکدیگر در مواجهه با اختلافات و تعارضات موجود در پیش می گیرند.
تنها شیوه موثری که برای حل یا مدیریت اختلافات وجود دارد گفتگو است، در حالی که اغلب افراد حتی شیوه درس و اصولی گفتگو کردن و مذاکره کردن برای رسیدن به توافق را بلد نیستند و برای همین از این گونه رفتارهای مخربی که در بالا اشاره شد روی می آورند غافل از اینکه با این رفتارها نه تنها آن فرد را با خودشان همراه نمی کنند بلکه بیشتر از پیش از خودشان می رانند و به خواسته هایشان هم نمی رسند.
با این مقدمه، اگرچه شما به صورت دقیق به خواسته ای که اکنون دارید و مسئله اصلی تان اشاره نکردید، اما به شما توصیه می شود از طریق مراجعه به روانشناس یا مشاور در ابتدا با توجه به تمامی این مشکلات، ببینید که چه می خواهید و مسیر مناسب خودتان را انتخاب کرده و همان را در پیش بگیرید.
در این میان چند نکته را خوب است که مد نظر قرار دهید، اول این که شما قدرت و توان تغییر هیچ فردی را به جز خودتان ندارید، این جمله شاید در نگاه نخست بدیهی به نظر برسد اما اغلب افراد در عمل به گونه ای رفتار می کنند که انگار این واقعیت را نادیده می گیرند و تمام آن رفتارهای مخرب و برخی ماندن ها درون رابطه های معیوب و آسیب رسان با همین رویکرد اشتباه صورت می گیرند که افراد فکر می کنند می توانند از این طریق طرف مقابلشان را تغییر دهند یا اصطلاحا اصلاح کنند.
از آنجا که هر کسی بر اساس خواسته ها، افکار، نیازها و اصول خودش رفتار می کند، فط خود فرد است که اگر آگاهی و احساس نیاز پیدا کند می تواند خودش را تغییر دهد.
نکته مهم دیگر این است که بر خلاف آنچه بیشتر افراد اغلب مواقع درباره رابطه های ناسالم و بدون کیفیتشان و یا ازدواج های ناموفقشان تصور می کنند، هیچ گاه تمام تقصیرها و اشتباهات، و یا بهتر است بگوییم تمام سهم بر گردن یک نفر نیست.
رابطه یک مسیر کاملا دو سویه و دو طرف است که آن سمتی که می رود تحت تاثیر رفتارهای هر دو نفر و اصل نوع تعامل آن ها با یکدیگر است نه فقط یکی از آن ها.
با این اوصاف این که یکی از طرفین فکر کند قربانی آزار و اذیت های طرف مقابل شده است و فقط او بوده که رابطه یا ازدواج را به نابودی کشانده است، کاملا اشتباه و غیر واقع بینانه است.
بلکه هر کسی درون رابطه و ازدواج حتما سهم و نقشی دارد، حتی اگر در این حد باشد که به طرف مقابل اجازه پرخاشگری و کنترل گری و بی حرمتی و این قبیل رفتارها را داده باشیم.
دریافت این نکته بسیار مهم است چرا که به محض آگاهی از این نکته افراد به جای این که خودشان را قربانی آزار و اذیت فرد دیگر و یا شرایط دشوار بدانندَ، با یافتن سهم و نقش خودشان می توانند آغازگر مسیر جدید به گونه ای که می خواهند باشند و فعالانه برای تحقق مسیر دلخواهشان در زندگی تلاش می کنند و در نقش منفعل قربانی نمی مانند.
چرا که واقعیت دیگر این است که هیچ کس، حتی فردی که ما با او ازدواج کرده و زندگی مشترک داریم، وظیفه برآ>رده کردن نیازها و خواسته های ما را ندارد و مسئولیت این موضوع به طور کامل با خود افراد است و این تصور که طرف مقابل آمده است که در خدمت نیازها و خواسته های من باشد هم تصور و انتظار نادرست و غیر واقع بینانه دیگری است ه خیلی از افراد را بعد از ازدواج با ناکامی و نارضایتی های عمده و جدی روبرو می کند.
نکته مهم دیگری که در گفته های شما به چشم می خورد این موضوع بود که دیگران چگونه فکر می کرده اند و اکنون چگونه فکر می کنند، بهتر است برای خودتان مشخص کنید خواسته اصلی و اولویت شما چیست و دایره اختیارات و حوزه کنترل خودتان را به درستی شناسایی و بر همان تمرکز کنید.
اهمیت این موضوع به هنگاه تعیین خواسته و هدف گذاری و تعیین و برنامه ریزی برای آن بیشتر مشخص می شود ک اگر خواسته ها و اهداف شما غیر واقع بینانه و دست نیافتنی و یا مبتنی بر مواردی باشند که اساسا خارج از دایره اختیارات اراده شما هستند (مانند طرز فکر و برداشت دیگران) احتمال آسیب پذیری و ناکامی شما افزایش می یابد.
پس نیاز است اول از همه بدانید اکنون با تمام این اتفاقاتی که رخ داده است از زندگی تان چه می خواهید و آیا قصد ادامه این زندگی با ایشان را با در نظر گرفتن واقعیت های موجود که فقط باید آن ها را بپذیرید، دارید یا نه؟
و چه گزینه های دیگری با توجه به منابع و امکاناتی که در دست دارید و با تکیه بر توانمندی ها و مهارتهایتان دارید؟
هر یک از گزینه ها و مسیرهای انتخابی چه مشکلات و چالش هایی ممکن است داشته باشد و چگونه می توان با آن ها روبرو شد و ترس های شما در این موارد چه چیزهایی است و چگونه می توان با آن ها کنار آمد؟
آیا در این مسیر نیاز است مهارت های جدیدی را بیاموزید و نقش های جدیدی را بر عهده بگیرید؟
انتخاب هر یک از این گزینه ها چه پیامدهایی را برای شما خواهند داشت و آیا آمادگی روبرو شدن با آن ها را دارید یا لازم است به دست آورید؟
در این مسیر از چه افراد دیگری می توانید کمک حرفه ای یا مشاوره دریافت کنید؟ مثلا ممکن است اگر تصمیم به جدایی داشتید با یک وکیل و مشاور حقوقی نیز در این زمینه مشورت کنید.
این ها پرسش هایی هستند که پاسخ آن ها می تواند در مسیر انتخابی شما موثر و تعیین کننده باشند.
در نهایت بهترین و مناسب ترین تصمیمی تصمیمی است که بر اساس ارزش ها و معیارهای اساسی تان در زندگی باشد تا برایتان رضایت و خشنودی بلند مدت را در پی داشته باشد.
با توجه به این مطالب به شما توصیه می شود حتما به یک مشاور مراجعه کنید تا در این مسیر و یافتن پاسخ این پرسش ها شما را راهنمایی و همراهی کند تا بتوانید با توجه به شرایط و خواسته واقعی تان بهترین و مناسبترین مسیر را انتخاب کنید و در جهت آن اقدامات موثری انجام دهید و به بهترین شکل با چالش ها و مشکلات احتمالی پیش رو مقابله موثری داشته باشید.